داستان های ترسناک شب

سلام دوستان عزیز و ببخشید که داستان نگذاشتم به خاطر هک شدن وبلاگ و به خاطر درس و مدرسه


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 16:33 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


خداوند زمین و آسمان را و آنچه در آنهاست در شش روز آفرید به روزهای آن جهان که هر روزی هزارسال این جهان است.خدای تعالی قادر است که همه را به یک چشم بر هم زدن بیآفریند و لیکن بندگان را می نمود که در کارها صبر بجا آورند اول چیزی که خدای متعال آفرید قلم بود و هرچه بایستی در جهان باشد به قلم نوشته شده و از آن روز تا خلق زمین و آسمان شش هزار سال بود پس در میان هر آسمان نوری آفرید و از آن نور فرشتگان خلق کرد بی شمار که تسبیح و تهلیل می کنند خدا را و یک ساعت از ذکر خدا غافل نشوند.


ادمه مطلب؟؟؟؟


ادامه مطلب
نوشته شده در دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 9:26 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


شما دوستان عزیز ابتدا باید روی شن 15شمع به طوردایره شکل بچینی وروشن کنی ودرمرکز دایره میوه های مختلف به ترتیب حروف الفبا باتوجه به نام انهابچینی ودرجایی نزدیک به دایره وشمع ها بشینید تا میوه ها برای شما قابل مشاهده باشند وسوره ی


ادامه مطلب
نوشته شده در دوشنبه 31 فروردين 1394 ساعت 13:23 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |

توسط admin ارواح خبیث معمولاً بزرگترین خطری که موقع مواجه شدن با ارواح (Ghosts) ما را تهدید می کند این است که مجبور شویم شلوارمان را عوض کنیم! اما ارواح عذاب دیده و شکنجه دیده مردگان همیشه بی خطر از آب درنمی آیند. گاهی مردگان یاد می گیرند چگونه با دنیای ما ارتباط برقرار کنند. این روح های ناآرام همان ارواح خبیث (Poltergeist) هستند که بر اساس داستان ها، گاهی می توانند به شدت شرور و بی رحم باشند. ارواحی که داستان آن ها در اینجا روایت خواهد شد از آن دسته ارواحی هستند که مطمئناً هیچ دوست ندارید سر و کله شان توی زیرزمین و انباری خانه تان پیدا شود. ضمناً فراموش نکنید که این ها فقط داستان های ارواح هستند. راست و دروغش پای گوینده ها! بخش نخست داستان های ترسناک از ارواح خبیث و شرور (Ghost and Poltergeist horror stories) که وارد دنیای زنده ها شده اند و به دلایلی نامعلوم آن ها را آزار می دهند. قبرستان گریفرایرز (Greyfriars) قبرستان ارواح قبرستان گریفرایرز در ادینبرو محل رفت و آمد یک روح بسیار خبیث است. محل دقیق حضور این روح، قبر جورج مکنزی، وکیل اسکاتلندی قرن ۱۷ ام، است. وی فردی است که باعث شد ۱۸۰۰۰ تن از مخالفان شاه چالرز دوم اعدام شوند و به همین دلیل هم لقب «مکنزی خونخوار» را به او داده بودند. اما به نظر می رسد مکنزی پس از مرگ هم دست از وحشیگری و خباثت برنداشته است. در سال ۱۹۹۹، یک مرد بیخانمان برای حفظ خود از سرما وارد قبر مکنزی شد. اما وقتی خواست داخل تابوت شود اتفاق وحشتناکی افتاد. تابوت ناگهان در هم شکست و مرد بیخانمان که وحشت زده شده بود، در حالی که گرد و خاک استخوان های جسد به تمام تنش چسبیده بود، پا به فرار گذاشت. از آن سو مرد دیگری که از آن حوالی می گذشت با دیدن وضعیت مرد بیخانمان دچار وحشت شد و فکر کرد روح دیده است. اما روح واقعی هنوز خود را نشان نداده بود. چیزی نگذشت که مردم ناحیه ادعا کردند روح خشمگین مکنزی را در اطراف قبرش دیده اند. کار به جایی رسید که شورای شهر ورود عموم را به قبرستان ممنوع اعلام کرد تا این که جان-اندرو هندرسون، راهنمای تور محلی، یک تور رسمی بازدید از ارواح به راه انداخت. از آن زمان تا کنون، ۳۵۰ نفر ادعا کرده اند که یک روح خبیث در حالی این قبر به آن ها حمله کرده است و زمزمه هایی از آسیب های جدی مثل شکستگی استخوان افراد وجود دارد. ۱۷۰ نفر هم طی تور بازدید از ارواح از ترس از حال رفته اند. راهب سیاه پوش پانتیفرکت روح راهب سیاه پوش در دهه ۱۹۷۰، یک خانه معمولی در بازار-شهر پانتیفرکت واقع در انگلستان به ادعای برخی میزبان «خبیث ترین روح تاریخ اروپا» شده بود. این روح که به روح خبیث پانتیفرکت معروف بود، راهب سیاه پوش پانتریفکت نیز نامیده می شد چرا که مردم معتقد بودند او روح راهبی است که در قرن ۱۶ میلادی به قتل رسیده است. کوی شرقی پلاک ۳۰ منزل خانواده پریچارد بود، جایی که جو و جین به همراه پسرشان فیلیپ و دخترشان دایان زندگی می کردند. این خانواده ادعا می کردند یک روح که خودشان نام او را «فرِد» گذاشته بودند به شکل های مختلف آن ها را اذیت می کند. «فرد» وسایل خانه آن ها را به این طرف و آن طرف پرتاب می کرد، اتاق ها را سرد می کرد، و در کف خانه گودال ایجاد می کرد. علاوه بر همه این ها به ساندویچ مربای خانواده هم ناخنک می زد و روی دستگیره در از خود لکه هایی بر جا می گذاشت. این روح بی قرار تخم مرغ ها را هم اتاق به اتاق جا به جا می کرد و بعد هم آن ها را می شکست. البته خرابکاری های فرد به همین چیزها ختم نشد. یکی از وحشتناک ترین اتفاقاتی که برای این خانواده افتاد وقتی بود که روح خبیث دختر خانواده یعنی دایان را از گردنش گرفت و کشان کشان از پله ها به طبقه بالا برد. ظاهراً جای دست های روح روی گردن دایان باقی مانده بود. یک بار دیگر هم روح سعی کرده بود دایان را با سیم برق خفه کند. شهردار منطقه، پلیس، و چندین جن گیر و پژوهشگر ارواح از این خانه بازدید کرده اند. یکی از افرادی که به دست بودن ماجرای روح پانتیفرکت اعتقاد داشت کارول فیلدهاوس، همسایه دیوار به دیوار خانواده پریچارد بود. کارول ادعا داشت که روح گاهی از دیوار رد شده به خانه اش سرک می کشد. وی حتی مدعی شد که فرِد را دیده و با او حرف زده است، هرچند که خود روح بیشتر اوقات همان جا می ایستاده و نگاههای تهدیدآمیز به او می کرده است. او می گوید قد این روح تقریباً ۱ متر و ۶۵ سانتی متر بوده است. خانه پلاک ۳۰ هم اکنون خالی است و راهب سیاه پوش از این موضوع راضی است. کارول می گوید: «او همیشه به ما می گفت هر کسی که به این خانه اسباب کشی کند به ۱۲ ماه نرسیده فرار خواهد کرد». روح خبیث ساوث شیلدز روح خبیث شهر کوچک ساوث شیلدز در فاصله کوتاهی از شمال پانتریفکت قرار دارد. در تابستان سال ۲۰۰۶، یک زوج جوان و پسر سه ساله شان در همین شهر توسط یک روح بدذات مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. نام اصلی این زوج هیچ وقت فاش نشد اما مردم آن ها را با نام های مارک و ماری آن می شناسند. رفت و آمد روح به خانه آن ها در سال ۲۰۰۵ آغاز شد. روح مورد نظر حضور خود را با تغییر دکوراسیون خانه آغاز کرد. او صندلی ها را روی هم می چید، کشوی کمدها را بیرون می کشید و درهای خانه را به هم می کوبید. اما این تازه اول کار بود. روح داستان ما بدخواه تر از این حرف ها بود و دست روی چیزی گذاشته بود که به عقل جن هم نمی رسید: عروسک های پشمالوی کوچک. یک شب، ماری آن که همراه همسرش روی تخت خوابیده بود احساس کرد سگ عروسکی پسرش به سرش اصابت کرد. او بلند شد و به محض این که چراغ را روشن کرد یک سگ عروسکی دیگر به سویش پرتاب شد. زن و شوهر خود را زیر بالش پنهان کردند اما گویی چیزی به زور سعی می کرد بالش را از رویشان بردارد. ناگهان مارک از درد فریاد کشید و ۱۳ جای زخم روی گردنش پدیدار شد. زخم ها تا صبح ناپدید شدند. اگرچه این روح خبیث نشان داده بود که قدرت آسیب رساندن به انسان ها را دارد، اما ظاهراً بیشتر با عروسک ها مشکل داشت. مثلاً یک بار اسب اسباب بازی را از سقف آویزان کرد و یک :.۷٫ار دیگر یک عروسک کوچک را روی صندلی بالای پله ها انداخت و پنجه هایش را با یک تیغه تیز برید. روح روی وایت برد کوچک پسر خانواده پیغام هایی می نوشت و حتی گاهی اس ام اس می فرستاد (اسم ام اس ها از هیچ موبایل یا کامپیوتری در جهان فرستاده نشده بودند). پیغام های او معمولاً تهدید آمیز بودند، جملاتی همچون: «می کشمت.» حتی پسر سه ساله خانواده هم گاهی گم می شد و بعد در جاهای عجیب و غریب خانه مثل داخل کمد یا زیر میز در حالی که خودش را در پتو پیچیده بود پیدا می شد. البته این کارها برای بچه ای در این سن طبیعی است اما پدر و مادرش معتقد بودند همه این ها تقصیر مهمان ناخوانده جهنمی خانه آن هاست. خانواده نگون بخت از مایک هالول و دارن ریتسون، پژوهشگران امور ماورایی، دعوت کردند که موضوع را بررسی کنند. این پژوهشگران عنوان کردند که اگرچه مارک به نظر از آن دسته آدمهایی است که دوست دارند دیگران را سر کار بگذارند، اما داستان روح خانه آن ها واقعی است. آن ها کتابی هم در این باره نوشتند. از جمله عکس هایی که در وبسایت مربوط به این کتاب گذاشته شده تصویر یک بطری پلاستیکی است که به طرز عجیبی بین زمین و هوا قرار گرفته و پیغامی روی تخته نقاشی مغناطیسی که می گوید: «از اینجا برو.» قاتل سگ کاونتری عکس ارواح یک خانواده در شهر کاونتری انگلستان با ارسال این ویدئو به صورت آنلاین، خود را معروف کردند. برای کسانی که نمی توانند ویدئو را ببینند، در این ویدئو در کمد خود به خود باز می شود و یک صندلی خود به خود در اتاق به حرکت در می آید. البته در ویدئو کف خانه و داخل کمد را نمی توانیم ببینیم. ممکن است به پایه صندلی طناب بسته شده باشد، ولی چرا باید کسی خود را به این همه دردسر بیندازد تا معروف شود؟ لیزا منینگ، ساکن کاونتری ادعا می کند آنچه که در ویدئو ثبت شده واقعی است، و روح خبیث خانه آن ها سگ سالم خانواده را از پله ها به پایین هل داده و او را کشته است. خانم منینگ برای اثبات ادعای خود از یکی از برجسته ترین مدیوم های انگلستان یعنی «درک آکورا» دعوت کرد تا به خانه اش بیاید. آکورا پس از برقراری ارتباط با روح عصبانی عنوان کرد که نام او «جیم» است و همه دردسرها هم زیر سر اوست. سپس خانه را از وجود روح پاکسازی نمود. خانم منینگ که از نتیجه بسیار راضی بود گفت: «خیلی سریع همه مشکلات حل شد. حالا می توانم راحت در این خانه زندگی کنم.» روح خبیث ایندیاناپولیس روح خبیث در سال ۱۹۶۲، سه زن از سه نسل یک خانواده با هم در خانه ای در ایندیاناپولیس به آدرس خیابان دلور شمالی پلاک ۲۹۱۰ زندگی می کردند. سرپرست خانواده زنی بود مطلقه به نام رناته بک که همراه مادر خود که زنی بیوه بود و دختر نوجوانش لیندا در این خانه سکونت داشت. این سه زن به دلایلی با هم کنار نمی آمدند و اغلب جر و بحث و دعوا می کردند. به هر حال، همان آرامش اندکی هم که داشتند با مجموعه ای از اتفاقات عجیب و غریب که از عصر روز ۱۱ مارس همان سال آغاز شد از بین رفت. اولین چیزی که این خانم ها متوجه شدند این بود که یک لیوان خود به خود به حرکت در آمد و پشت یک گلدان پنهان شد. بعد صدای مهیبی از طبقه بالا شنیدند و وقتی خود را به آنجا رساندند دیدند یکی از ظروف کریستالی از روی قفسه پایین افتاده و شکسته است. هر سه زن از ترس پا به فرار گذاشتند و شب را در یک هتل به صبح رساندند. بعد از ظهر روز بعد که به خانه خود برگشتند ظاهراً هیچ مشکلی وجود نداشت – البته فقط تا ۳۰ دقیقه پس از ورودشان به خانه. طولی نکشید که صدای شکستن شیشه از آشپزخانه به گو رسید و لیوان ها و کاسه ها در هم شکستند. یک فنجان در هوا به حرکت درآمد و چیزی نمانده بود به مادر بک، خانم لینا گمک، اصابت کند. آن ها پلیس خبر کردند. چندین هفته، مأمورین پلیس مرتب به خانه آن ها سر می زدند تا بفهمند چه چیزی وسایل را در هم می شکند. یک محقق امور ماوراء الطبیعه نیز برای این امر فراخوانده شد. وی در طی تحقیقات ادعا کرد توسط لیوانی که یک دست نامرئی به سویش پرتاب کرده زخمی هم شده است. روی بدن هر سه زن جای گاز گرفتگی و خراش، مشابه زخم هایی که خفاش می تواند ایجاد کند، مشاهده گردید. اما احتمال این که یک خفاش واقعی مقصر این خرابکاری ها باشد صفر بود چرا که در آن فصل خفاش ها در خواب زمستانی به سر می برند. اما احتمال وجود خون آشام تغییرشکل دهنده هیچ گاه نفی نشد. درنهایت، یک روز مأمورین پلیس خانم گمک را در حال پرتاب کردن اشیا به دیوار و واژگون کردن وسایل منزل دستگیر کردند. هرچند عده ای معتقد آنچه در آن خانه مشاهده شده نمی توانست کار این خانم باشد. شاید روح خبیث جسم خانم گمک را تسخیر کرده بود. در هر حال، قاضی توافق کرد که اگر گمک به کشورش آلمان برگردد، پرونده را مختومه اعلام خواهد کرد. او حکم را پذیرفت و بعد از رفتنش، دیگر هیچ گونه فعالیت ماوراءالطبیعه ای در آن خانه اتفاق نیفتاد. ادامه دارد…

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
اسفند ۱۳۹۲ توسط admin ارواح خبیث معمولاً بزرگترین خطری که موقع مواجه شدن با ارواح (Ghosts) ما را تهدید می کند این است که مجبور شویم شلوارمان را عوض کنیم! اما ارواح عذاب دیده و شکنجه دیده مردگان همیشه بی خطر از آب درنمی آیند. گاهی مردگان یاد می گیرند چگونه با دنیای ما ارتباط برقرار کنند. این روح های ناآرام همان ارواح خبیث (Poltergeist) هستند که بر اساس داستان ها، گاهی می توانند به شدت شرور و بی رحم باشند. ارواحی که داستان آن ها در اینجا روایت خواهد شد از آن دسته ارواحی هستند که مطمئناً هیچ دوست ندارید سر و کله شان توی زیرزمین و انباری خانه تان پیدا شود. ضمناً فراموش نکنید که این ها فقط داستان های ارواح هستند. راست و دروغش پای گوینده ها! بخش نخست داستان های ترسناک از ارواح خبیث و شرور (Ghost and Poltergeist horror stories) که وارد دنیای زنده ها شده اند و به دلایلی نامعلوم آن ها را آزار می دهند. قبرستان گریفرایرز (Greyfriars) قبرستان ارواح قبرستان گریفرایرز در ادینبرو محل رفت و آمد یک روح بسیار خبیث است. محل دقیق حضور این روح، قبر جورج مکنزی، وکیل اسکاتلندی قرن ۱۷ ام، است. وی فردی است که باعث شد ۱۸۰۰۰ تن از مخالفان شاه چالرز دوم اعدام شوند و به همین دلیل هم لقب «مکنزی خونخوار» را به او داده بودند. اما به نظر می رسد مکنزی پس از مرگ هم دست از وحشیگری و خباثت برنداشته است. در سال ۱۹۹۹، یک مرد بیخانمان برای حفظ خود از سرما وارد قبر مکنزی شد. اما وقتی خواست داخل تابوت شود اتفاق وحشتناکی افتاد. تابوت ناگهان در هم شکست و مرد بیخانمان که وحشت زده شده بود، در حالی که گرد و خاک استخوان های جسد به تمام تنش چسبیده بود، پا به فرار گذاشت. از آن سو مرد دیگری که از آن حوالی می گذشت با دیدن وضعیت مرد بیخانمان دچار وحشت شد و فکر کرد روح دیده است. اما روح واقعی هنوز خود را نشان نداده بود. چیزی نگذشت که مردم ناحیه ادعا کردند روح خشمگین مکنزی را در اطراف قبرش دیده اند. کار به جایی رسید که شورای شهر ورود عموم را به قبرستان ممنوع اعلام کرد تا این که جان-اندرو هندرسون، راهنمای تور محلی، یک تور رسمی بازدید از ارواح به راه انداخت. از آن زمان تا کنون، ۳۵۰ نفر ادعا کرده اند که یک روح خبیث در حالی این قبر به آن ها حمله کرده است و زمزمه هایی از آسیب های جدی مثل شکستگی استخوان افراد وجود دارد. ۱۷۰ نفر هم طی تور بازدید از ارواح از ترس از حال رفته اند. راهب سیاه پوش پانتیفرکت روح راهب سیاه پوش در دهه ۱۹۷۰، یک خانه معمولی در بازار-شهر پانتیفرکت واقع در انگلستان به ادعای برخی میزبان «خبیث ترین روح تاریخ اروپا» شده بود. این روح که به روح خبیث پانتیفرکت معروف بود، راهب سیاه پوش پانتریفکت نیز نامیده می شد چرا که مردم معتقد بودند او روح راهبی است که در قرن ۱۶ میلادی به قتل رسیده است. کوی شرقی پلاک ۳۰ منزل خانواده پریچارد بود، جایی که جو و جین به همراه پسرشان فیلیپ و دخترشان دایان زندگی می کردند. این خانواده ادعا می کردند یک روح که خودشان نام او را «فرِد» گذاشته بودند به شکل های مختلف آن ها را اذیت می کند. «فرد» وسایل خانه آن ها را به این طرف و آن طرف پرتاب می کرد، اتاق ها را سرد می کرد، و در کف خانه گودال ایجاد می کرد. علاوه بر همه این ها به ساندویچ مربای خانواده هم ناخنک می زد و روی دستگیره در از خود لکه هایی بر جا می گذاشت. این روح بی قرار تخم مرغ ها را هم اتاق به اتاق جا به جا می کرد و بعد هم آن ها را می شکست. البته خرابکاری های فرد به همین چیزها ختم نشد. یکی از وحشتناک ترین اتفاقاتی که برای این خانواده افتاد وقتی بود که روح خبیث دختر خانواده یعنی دایان را از گردنش گرفت و کشان کشان از پله ها به طبقه بالا برد. ظاهراً جای دست های روح روی گردن دایان باقی مانده بود. یک بار دیگر هم روح سعی کرده بود دایان را با سیم برق خفه کند. شهردار منطقه، پلیس، و چندین جن گیر و پژوهشگر ارواح از این خانه بازدید کرده اند. یکی از افرادی که به دست بودن ماجرای روح پانتیفرکت اعتقاد داشت کارول فیلدهاوس، همسایه دیوار به دیوار خانواده پریچارد بود. کارول ادعا داشت که روح گاهی از دیوار رد شده به خانه اش سرک می کشد. وی حتی مدعی شد که فرِد را دیده و با او حرف زده است، هرچند که خود روح بیشتر اوقات همان جا می ایستاده و نگاههای تهدیدآمیز به او می کرده است. او می گوید قد این روح تقریباً ۱ متر و ۶۵ سانتی متر بوده است. خانه پلاک ۳۰ هم اکنون خالی است و راهب سیاه پوش از این موضوع راضی است. کارول می گوید: «او همیشه به ما می گفت هر کسی که به این خانه اسباب کشی کند به ۱۲ ماه نرسیده فرار خواهد کرد». روح خبیث ساوث شیلدز روح خبیث شهر کوچک ساوث شیلدز در فاصله کوتاهی از شمال پانتریفکت قرار دارد. در تابستان سال ۲۰۰۶، یک زوج جوان و پسر سه ساله شان در همین شهر توسط یک روح بدذات مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. نام اصلی این زوج هیچ وقت فاش نشد اما مردم آن ها را با نام های مارک و ماری آن می شناسند. رفت و آمد روح به خانه آن ها در سال ۲۰۰۵ آغاز شد. روح مورد نظر حضور خود را با تغییر دکوراسیون خانه آغاز کرد. او صندلی ها را روی هم می چید، کشوی کمدها را بیرون می کشید و درهای خانه را به هم می کوبید. اما این تازه اول کار بود. روح داستان ما بدخواه تر از این حرف ها بود و دست روی چیزی گذاشته بود که به عقل جن هم نمی رسید: عروسک های پشمالوی کوچک. یک شب، ماری آن که همراه همسرش روی تخت خوابیده بود احساس کرد سگ عروسکی پسرش به سرش اصابت کرد. او بلند شد و به محض این که چراغ را روشن کرد یک سگ عروسکی دیگر به سویش پرتاب شد. زن و شوهر خود را زیر بالش پنهان کردند اما گویی چیزی به زور سعی می کرد بالش را از رویشان بردارد. ناگهان مارک از درد فریاد کشید و ۱۳ جای زخم روی گردنش پدیدار شد. زخم ها تا صبح ناپدید شدند. اگرچه این روح خبیث نشان داده بود که قدرت آسیب رساندن به انسان ها را دارد، اما ظاهراً بیشتر با عروسک ها مشکل داشت. مثلاً یک بار اسب اسباب بازی را از سقف آویزان کرد و یک :.۷٫ار دیگر یک عروسک کوچک را روی صندلی بالای پله ها انداخت و پنجه هایش را با یک تیغه تیز برید. روح روی وایت برد کوچک پسر خانواده پیغام هایی می نوشت و حتی گاهی اس ام اس می فرستاد (اسم ام اس ها از هیچ موبایل یا کامپیوتری در جهان فرستاده نشده بودند). پیغام های او معمولاً تهدید آمیز بودند، جملاتی همچون: «می کشمت.» حتی پسر سه ساله خانواده هم گاهی گم می شد و بعد در جاهای عجیب و غریب خانه مثل داخل کمد یا زیر میز در حالی که خودش را در پتو پیچیده بود پیدا می شد. البته این کارها برای بچه ای در این سن طبیعی است اما پدر و مادرش معتقد بودند همه این ها تقصیر مهمان ناخوانده جهنمی خانه آن هاست. خانواده نگون بخت از مایک هالول و دارن ریتسون، پژوهشگران امور ماورایی، دعوت کردند که موضوع را بررسی کنند. این پژوهشگران عنوان کردند که اگرچه مارک به نظر از آن دسته آدمهایی است که دوست دارند دیگران را سر کار بگذارند، اما داستان روح خانه آن ها واقعی است. آن ها کتابی هم در این باره نوشتند. از جمله عکس هایی که در وبسایت مربوط به این کتاب گذاشته شده تصویر یک بطری پلاستیکی است که به طرز عجیبی بین زمین و هوا قرار گرفته و پیغامی روی تخته نقاشی مغناطیسی که می گوید: «از اینجا برو.» قاتل سگ کاونتری عکس ارواح یک خانواده در شهر کاونتری انگلستان با ارسال این ویدئو به صورت آنلاین، خود را معروف کردند. برای کسانی که نمی توانند ویدئو را ببینند، در این ویدئو در کمد خود به خود باز می شود و یک صندلی خود به خود در اتاق به حرکت در می آید. البته در ویدئو کف خانه و داخل کمد را نمی توانیم ببینیم. ممکن است به پایه صندلی طناب بسته شده باشد، ولی چرا باید کسی خود را به این همه دردسر بیندازد تا معروف شود؟ لیزا منینگ، ساکن کاونتری ادعا می کند آنچه که در ویدئو ثبت شده واقعی است، و روح خبیث خانه آن ها سگ سالم خانواده را از پله ها به پایین هل داده و او را کشته است. خانم منینگ برای اثبات ادعای خود از یکی از برجسته ترین مدیوم های انگلستان یعنی «درک آکورا» دعوت کرد تا به خانه اش بیاید. آکورا پس از برقراری ارتباط با روح عصبانی عنوان کرد که نام او «جیم» است و همه دردسرها هم زیر سر اوست. سپس خانه را از وجود روح پاکسازی نمود. خانم منینگ که از نتیجه بسیار راضی بود گفت: «خیلی سریع همه مشکلات حل شد. حالا می توانم راحت در این خانه زندگی کنم.» روح خبیث ایندیاناپولیس روح خبیث در سال ۱۹۶۲، سه زن از سه نسل یک خانواده با هم در خانه ای در ایندیاناپولیس به آدرس خیابان دلور شمالی پلاک ۲۹۱۰ زندگی می کردند. سرپرست خانواده زنی بود مطلقه به نام رناته بک که همراه مادر خود که زنی بیوه بود و دختر نوجوانش لیندا در این خانه سکونت داشت. این سه زن به دلایلی با هم کنار نمی آمدند و اغلب جر و بحث و دعوا می کردند. به هر حال، همان آرامش اندکی هم که داشتند با مجموعه ای از اتفاقات عجیب و غریب که از عصر روز ۱۱ مارس همان سال آغاز شد از بین رفت. اولین چیزی که این خانم ها متوجه شدند این بود که یک لیوان خود به خود به حرکت در آمد و پشت یک گلدان پنهان شد. بعد صدای مهیبی از طبقه بالا شنیدند و وقتی خود را به آنجا رساندند دیدند یکی از ظروف کریستالی از روی قفسه پایین افتاده و شکسته است. هر سه زن از ترس پا به فرار گذاشتند و شب را در یک هتل به صبح رساندند. بعد از ظهر روز بعد که به خانه خود برگشتند ظاهراً هیچ مشکلی وجود نداشت – البته فقط تا ۳۰ دقیقه پس از ورودشان به خانه. طولی نکشید که صدای شکستن شیشه از آشپزخانه به گو رسید و لیوان ها و کاسه ها در هم شکستند. یک فنجان در هوا به حرکت درآمد و چیزی نمانده بود به مادر بک، خانم لینا گمک، اصابت کند. آن ها پلیس خبر کردند. چندین هفته، مأمورین پلیس مرتب به خانه آن ها سر می زدند تا بفهمند چه چیزی وسایل را در هم می شکند. یک محقق امور ماوراء الطبیعه نیز برای این امر فراخوانده شد. وی در طی تحقیقات ادعا کرد توسط لیوانی که یک دست نامرئی به سویش پرتاب کرده زخمی هم شده است. روی بدن هر سه زن جای گاز گرفتگی و خراش، مشابه زخم هایی که خفاش می تواند ایجاد کند، مشاهده گردید. اما احتمال این که یک خفاش واقعی مقصر این خرابکاری ها باشد صفر بود چرا که در آن فصل خفاش ها در خواب زمستانی به سر می برند. اما احتمال وجود خون آشام تغییرشکل دهنده هیچ گاه نفی نشد. درنهایت، یک روز مأمورین پلیس خانم گمک را در حال پرتاب کردن اشیا به دیوار و واژگون کردن وسایل منزل دستگیر کردند. هرچند عده ای معتقد آنچه در آن خانه مشاهده شده نمی توانست کار این خانم باشد. شاید روح خبیث جسم خانم گمک را تسخیر کرده بود. در هر حال، قاضی توافق کرد که اگر گمک به کشورش آلمان برگردد، پرونده را مختومه اعلام خواهد کرد. او حکم را پذیرفت و بعد از رفتنش، دیگر هیچ گونه فعالیت ماوراءالطبیعه ای در آن خانه اتفاق نیفتاد. ادامه دارد…

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
اسفند ۱۳۹۲ توسط admin ارواح خبیث معمولاً بزرگترین خطری که موقع مواجه شدن با ارواح (Ghosts) ما را تهدید می کند این است که مجبور شویم شلوارمان را عوض کنیم! اما ارواح عذاب دیده و شکنجه دیده مردگان همیشه بی خطر از آب درنمی آیند. گاهی مردگان یاد می گیرند چگونه با دنیای ما ارتباط برقرار کنند. این روح های ناآرام همان ارواح خبیث (Poltergeist) هستند که بر اساس داستان ها، گاهی می توانند به شدت شرور و بی رحم باشند. ارواحی که داستان آن ها در اینجا روایت خواهد شد از آن دسته ارواحی هستند که مطمئناً هیچ دوست ندارید سر و کله شان توی زیرزمین و انباری خانه تان پیدا شود. ضمناً فراموش نکنید که این ها فقط داستان های ارواح هستند. راست و دروغش پای گوینده ها! بخش نخست داستان های ترسناک از ارواح خبیث و شرور (Ghost and Poltergeist horror stories) که وارد دنیای زنده ها شده اند و به دلایلی نامعلوم آن ها را آزار می دهند. قبرستان گریفرایرز (Greyfriars) قبرستان ارواح قبرستان گریفرایرز در ادینبرو محل رفت و آمد یک روح بسیار خبیث است. محل دقیق حضور این روح، قبر جورج مکنزی، وکیل اسکاتلندی قرن ۱۷ ام، است. وی فردی است که باعث شد ۱۸۰۰۰ تن از مخالفان شاه چالرز دوم اعدام شوند و به همین دلیل هم لقب «مکنزی خونخوار» را به او داده بودند. اما به نظر می رسد مکنزی پس از مرگ هم دست از وحشیگری و خباثت برنداشته است. در سال ۱۹۹۹، یک مرد بیخانمان برای حفظ خود از سرما وارد قبر مکنزی شد. اما وقتی خواست داخل تابوت شود اتفاق وحشتناکی افتاد. تابوت ناگهان در هم شکست و مرد بیخانمان که وحشت زده شده بود، در حالی که گرد و خاک استخوان های جسد به تمام تنش چسبیده بود، پا به فرار گذاشت. از آن سو مرد دیگری که از آن حوالی می گذشت با دیدن وضعیت مرد بیخانمان دچار وحشت شد و فکر کرد روح دیده است. اما روح واقعی هنوز خود را نشان نداده بود. چیزی نگذشت که مردم ناحیه ادعا کردند روح خشمگین مکنزی را در اطراف قبرش دیده اند. کار به جایی رسید که شورای شهر ورود عموم را به قبرستان ممنوع اعلام کرد تا این که جان-اندرو هندرسون، راهنمای تور محلی، یک تور رسمی بازدید از ارواح به راه انداخت. از آن زمان تا کنون، ۳۵۰ نفر ادعا کرده اند که یک روح خبیث در حالی این قبر به آن ها حمله کرده است و زمزمه هایی از آسیب های جدی مثل شکستگی استخوان افراد وجود دارد. ۱۷۰ نفر هم طی تور بازدید از ارواح از ترس از حال رفته اند. راهب سیاه پوش پانتیفرکت روح راهب سیاه پوش در دهه ۱۹۷۰، یک خانه معمولی در بازار-شهر پانتیفرکت واقع در انگلستان به ادعای برخی میزبان «خبیث ترین روح تاریخ اروپا» شده بود. این روح که به روح خبیث پانتیفرکت معروف بود، راهب سیاه پوش پانتریفکت نیز نامیده می شد چرا که مردم معتقد بودند او روح راهبی است که در قرن ۱۶ میلادی به قتل رسیده است. کوی شرقی پلاک ۳۰ منزل خانواده پریچارد بود، جایی که جو و جین به همراه پسرشان فیلیپ و دخترشان دایان زندگی می کردند. این خانواده ادعا می کردند یک روح که خودشان نام او را «فرِد» گذاشته بودند به شکل های مختلف آن ها را اذیت می کند. «فرد» وسایل خانه آن ها را به این طرف و آن طرف پرتاب می کرد، اتاق ها را سرد می کرد، و در کف خانه گودال ایجاد می کرد. علاوه بر همه این ها به ساندویچ مربای خانواده هم ناخنک می زد و روی دستگیره در از خود لکه هایی بر جا می گذاشت. این روح بی قرار تخم مرغ ها را هم اتاق به اتاق جا به جا می کرد و بعد هم آن ها را می شکست. البته خرابکاری های فرد به همین چیزها ختم نشد. یکی از وحشتناک ترین اتفاقاتی که برای این خانواده افتاد وقتی بود که روح خبیث دختر خانواده یعنی دایان را از گردنش گرفت و کشان کشان از پله ها به طبقه بالا برد. ظاهراً جای دست های روح روی گردن دایان باقی مانده بود. یک بار دیگر هم روح سعی کرده بود دایان را با سیم برق خفه کند. شهردار منطقه، پلیس، و چندین جن گیر و پژوهشگر ارواح از این خانه بازدید کرده اند. یکی از افرادی که به دست بودن ماجرای روح پانتیفرکت اعتقاد داشت کارول فیلدهاوس، همسایه دیوار به دیوار خانواده پریچارد بود. کارول ادعا داشت که روح گاهی از دیوار رد شده به خانه اش سرک می کشد. وی حتی مدعی شد که فرِد را دیده و با او حرف زده است، هرچند که خود روح بیشتر اوقات همان جا می ایستاده و نگاههای تهدیدآمیز به او می کرده است. او می گوید قد این روح تقریباً ۱ متر و ۶۵ سانتی متر بوده است. خانه پلاک ۳۰ هم اکنون خالی است و راهب سیاه پوش از این موضوع راضی است. کارول می گوید: «او همیشه به ما می گفت هر کسی که به این خانه اسباب کشی کند به ۱۲ ماه نرسیده فرار خواهد کرد». روح خبیث ساوث شیلدز روح خبیث شهر کوچک ساوث شیلدز در فاصله کوتاهی از شمال پانتریفکت قرار دارد. در تابستان سال ۲۰۰۶، یک زوج جوان و پسر سه ساله شان در همین شهر توسط یک روح بدذات مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. نام اصلی این زوج هیچ وقت فاش نشد اما مردم آن ها را با نام های مارک و ماری آن می شناسند. رفت و آمد روح به خانه آن ها در سال ۲۰۰۵ آغاز شد. روح مورد نظر حضور خود را با تغییر دکوراسیون خانه آغاز کرد. او صندلی ها را روی هم می چید، کشوی کمدها را بیرون می کشید و درهای خانه را به هم می کوبید. اما این تازه اول کار بود. روح داستان ما بدخواه تر از این حرف ها بود و دست روی چیزی گذاشته بود که به عقل جن هم نمی رسید: عروسک های پشمالوی کوچک. یک شب، ماری آن که همراه همسرش روی تخت خوابیده بود احساس کرد سگ عروسکی پسرش به سرش اصابت کرد. او بلند شد و به محض این که چراغ را روشن کرد یک سگ عروسکی دیگر به سویش پرتاب شد. زن و شوهر خود را زیر بالش پنهان کردند اما گویی چیزی به زور سعی می کرد بالش را از رویشان بردارد. ناگهان مارک از درد فریاد کشید و ۱۳ جای زخم روی گردنش پدیدار شد. زخم ها تا صبح ناپدید شدند. اگرچه این روح خبیث نشان داده بود که قدرت آسیب رساندن به انسان ها را دارد، اما ظاهراً بیشتر با عروسک ها مشکل داشت. مثلاً یک بار اسب اسباب بازی را از سقف آویزان کرد و یک :.۷٫ار دیگر یک عروسک کوچک را روی صندلی بالای پله ها انداخت و پنجه هایش را با یک تیغه تیز برید. روح روی وایت برد کوچک پسر خانواده پیغام هایی می نوشت و حتی گاهی اس ام اس می فرستاد (اسم ام اس ها از هیچ موبایل یا کامپیوتری در جهان فرستاده نشده بودند). پیغام های او معمولاً تهدید آمیز بودند، جملاتی همچون: «می کشمت.» حتی پسر سه ساله خانواده هم گاهی گم می شد و بعد در جاهای عجیب و غریب خانه مثل داخل کمد یا زیر میز در حالی که خودش را در پتو پیچیده بود پیدا می شد. البته این کارها برای بچه ای در این سن طبیعی است اما پدر و مادرش معتقد بودند همه این ها تقصیر مهمان ناخوانده جهنمی خانه آن هاست. خانواده نگون بخت از مایک هالول و دارن ریتسون، پژوهشگران امور ماورایی، دعوت کردند که موضوع را بررسی کنند. این پژوهشگران عنوان کردند که اگرچه مارک به نظر از آن دسته آدمهایی است که دوست دارند دیگران را سر کار بگذارند، اما داستان روح خانه آن ها واقعی است. آن ها کتابی هم در این باره نوشتند. از جمله عکس هایی که در وبسایت مربوط به این کتاب گذاشته شده تصویر یک بطری پلاستیکی است که به طرز عجیبی بین زمین و هوا قرار گرفته و پیغامی روی تخته نقاشی مغناطیسی که می گوید: «از اینجا برو.» قاتل سگ کاونتری عکس ارواح یک خانواده در شهر کاونتری انگلستان با ارسال این ویدئو به صورت آنلاین، خود را معروف کردند. برای کسانی که نمی توانند ویدئو را ببینند، در این ویدئو در کمد خود به خود باز می شود و یک صندلی خود به خود در اتاق به حرکت در می آید. البته در ویدئو کف خانه و داخل کمد را نمی توانیم ببینیم. ممکن است به پایه صندلی طناب بسته شده باشد، ولی چرا باید کسی خود را به این همه دردسر بیندازد تا معروف شود؟ لیزا منینگ، ساکن کاونتری ادعا می کند آنچه که در ویدئو ثبت شده واقعی است، و روح خبیث خانه آن ها سگ سالم خانواده را از پله ها به پایین هل داده و او را کشته است. خانم منینگ برای اثبات ادعای خود از یکی از برجسته ترین مدیوم های انگلستان یعنی «درک آکورا» دعوت کرد تا به خانه اش بیاید. آکورا پس از برقراری ارتباط با روح عصبانی عنوان کرد که نام او «جیم» است و همه دردسرها هم زیر سر اوست. سپس خانه را از وجود روح پاکسازی نمود. خانم منینگ که از نتیجه بسیار راضی بود گفت: «خیلی سریع همه مشکلات حل شد. حالا می توانم راحت در این خانه زندگی کنم.» روح خبیث ایندیاناپولیس روح خبیث در سال ۱۹۶۲، سه زن از سه نسل یک خانواده با هم در خانه ای در ایندیاناپولیس به آدرس خیابان دلور شمالی پلاک ۲۹۱۰ زندگی می کردند. سرپرست خانواده زنی بود مطلقه به نام رناته بک که همراه مادر خود که زنی بیوه بود و دختر نوجوانش لیندا در این خانه سکونت داشت. این سه زن به دلایلی با هم کنار نمی آمدند و اغلب جر و بحث و دعوا می کردند. به هر حال، همان آرامش اندکی هم که داشتند با مجموعه ای از اتفاقات عجیب و غریب که از عصر روز ۱۱ مارس همان سال آغاز شد از بین رفت. اولین چیزی که این خانم ها متوجه شدند این بود که یک لیوان خود به خود به حرکت در آمد و پشت یک گلدان پنهان شد. بعد صدای مهیبی از طبقه بالا شنیدند و وقتی خود را به آنجا رساندند دیدند یکی از ظروف کریستالی از روی قفسه پایین افتاده و شکسته است. هر سه زن از ترس پا به فرار گذاشتند و شب را در یک هتل به صبح رساندند. بعد از ظهر روز بعد که به خانه خود برگشتند ظاهراً هیچ مشکلی وجود نداشت – البته فقط تا ۳۰ دقیقه پس از ورودشان به خانه. طولی نکشید که صدای شکستن شیشه از آشپزخانه به گو رسید و لیوان ها و کاسه ها در هم شکستند. یک فنجان در هوا به حرکت درآمد و چیزی نمانده بود به مادر بک، خانم لینا گمک، اصابت کند. آن ها پلیس خبر کردند. چندین هفته، مأمورین پلیس مرتب به خانه آن ها سر می زدند تا بفهمند چه چیزی وسایل را در هم می شکند. یک محقق امور ماوراء الطبیعه نیز برای این امر فراخوانده شد. وی در طی تحقیقات ادعا کرد توسط لیوانی که یک دست نامرئی به سویش پرتاب کرده زخمی هم شده است. روی بدن هر سه زن جای گاز گرفتگی و خراش، مشابه زخم هایی که خفاش می تواند ایجاد کند، مشاهده گردید. اما احتمال این که یک خفاش واقعی مقصر این خرابکاری ها باشد صفر بود چرا که در آن فصل خفاش ها در خواب زمستانی به سر می برند. اما احتمال وجود خون آشام تغییرشکل دهنده هیچ گاه نفی نشد. درنهایت، یک روز مأمورین پلیس خانم گمک را در حال پرتاب کردن اشیا به دیوار و واژگون کردن وسایل منزل دستگیر کردند. هرچند عده ای معتقد آنچه در آن خانه مشاهده شده نمی توانست کار این خانم باشد. شاید روح خبیث جسم خانم گمک را تسخیر کرده بود. در هر حال، قاضی توافق کرد که اگر گمک به کشورش آلمان برگردد، پرونده را مختومه اعلام خواهد کرد. او حکم را پذیرفت و بعد از رفتنش، دیگر هیچ گونه فعالیت ماوراءالطبیعه ای در آن خانه اتفاق نیفتاد. ادامه دارد…

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده اس


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 1 اسفند 1393 ساعت 23:38 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |

alien isolation
نام بازی : alien isolation
ناشر : Sega
پلاتفرم : pc . x360 . xone . ps4 . ps3
9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند

در فضا . کسی نمیتواند کمکتان کند . و نباید به پشتت نگاه کنی وگرنه ناگهان ..........

بازی alien همیشه برای سبک جنگی اش جالب بود یا در کل سری خوبی داشته اما این بار مثل اینکه خیلی عوض شده
میتوان این نسخه را نسخه ای متفاوت از تمام alien ها دانست
زیرا سبک و گرافیک و گیم پلی بازی خیلی عوض شده و بازی سبک ترسناک گرفته


__________________________________________

Dying light

نام بازی : Dying light

ناشر : Wanner bros

پلاتفرم : Xone . X360 . pc .ps3 . ps4

9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند

زامبی ها . سبک open world . و کمی جنگ ....

اگه از طرفداران بازی های زامبی هستید این را حتما بازی کنید
چرا که این یک بازی هم زامبی کشی دارد هم open world هست
حالا چرا ترسناک !!! مگر زامبی ترسناک است !!!
بله ! این بار زامبی ها در تاریکی خوب خود را نشان داده اند و ترس را در گیمر به وجود اورده اند
در نگاه اول میتوان گفت این بازی تقلید کوچکی از بازی Dead island هست ولی کاملا هیجان بازی عوض شده و هیجانی باور نکردنی دارد

البته شما نمیتوانید با 50 تا زامبی یا 20 تا بجنگید بلکه باید فرار کنید چرا که زامبی ها قوی تر اند و توانایی بالا رفتن از ان مکان هایی که شما میتوانید بالا بروید را دارند

____________________________________________

The forest

نام بازی : The forest

ناشر یا سازنده : End Night Game

پلاتفرم : PC

9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند

هواپیما سقوط کرده است !!! ولی تو تنها بازمانده از این سقوط هستی !! تو در یک جزیره ی زیبا گیر کرده ای ! اما همش این روز زیبا و روشن نیست و این جزیره شب هایش ترسناک هست که موجوداتی میخواهند تورا بکشند و ناگهان ......

بازی در سبک survival و ترسناک
شما در بازی میتوانید مثل یک جزیره نشین زندگی کنید و تبر خود را بردارید و درختان را قطع کنید و با چوبشان وسایل بسازید که بدردتان بخورد ولی شب ها در تاریکی موجوداتی (ممکنه است بودایی ها به شما حمله ور شن و شما در دفاع از خود با وسایل مانند تبر و چوب و .... به جنگشان بروید و شما در قار با چراغ قوه اتان میگردید ان هم قار های ترسناک و پر از جنازه ی انسان

_____________________________

Routine

نام بازی : Routine

ناشر یا سازنده بازی : Lunar software

پلاتفرم : Pc . Mac

9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند

بالاخره به ایستگاه رسیدیم اما !!! هیچکی نیست .....

بازی در سبک اول شخص و survival
این بازی بسیار زیبا هستش
و
ترسناک !!!
در محیط تاریک صدایی میشنوید به همه جا نگاه میکنید ببینید ان چی بود ؟؟! اما چیزی نمیبینید
ناگهان میبینید پشتتان موجودی است و با نگاه کرد به او نوری پخش میشود و شما با تفنگ خود بروی ان نشانه میگیرید ان یک ربات است !!! و شما ان را میکشید !!!
بازی در سال های اینده اتفاق میوفتد که شما در فضا هستید البته فضایی ترسناک ...

_____________________________________

The Evil Within

نام بازی : The Evil Within

ناشر : betesda

پلاتفرم : Ps4 . Ps3 . pc . Xbox one . Xbox 360

9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند

میتوان این بازی را مانند بازی resident evil دانست یا شاید شباهت زیاد بازی به resident evil 6
اما این بازی یک حس متفاوت را نشون میدهد (حس ترس و حس هیجان)
و این که با تفنگ با موجوداتی ترسناک بجنگید

_______________________________________

Among the sleep

نام بازی : Among the sleep

ناشر یا سازنده : krillbite studio

پلاتفرم : Pc . Mac . linux

9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند

چرا هیچکی نیست !؟ کسی انجا است ؟!! در تاریکی موجودی .....

یکی از قشنگی های این بازی و جالبیاش این است که شما در نقش یک کودک کوچک هستید که در خانه تنها است و با کابوس ها هیولا ها و خانه ی جن زده باید مبارزه کند . البته مبارزه که نه فرار !!! انگار این بازی چیزی شبیه به outlast است ولی شما یک کودک هستید
حالت دوربین در بازی به صورت عالی است جوری که شما واقعا فکر میکنید در نقش یک کودک هستید . محیط ترساک بازی و حالت ترساندن در این بازی عالی است

_________________________________

Day light

نام بازی : Day Light

ناشر : atlus

پلاتفرم : PC . PS4

9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند

شما هیچ گونه سلاحی ندارید به جز یک موبایل !!!
و با نوری کم به ادامه راه اتان بروید
شما انگار در بیمارستانی گیر کرده اید ان هم بیمارستانی تاریک
البته شما میتوانید با روشن کردن مشعل و .... نوری بیشتر بسازید
شما باید به دنبال راهی به بیرون باشید
البته شما تنها نیستید ....

__________________________

Fran bow

نام بازی : Fran bow

ناشر یا سازنده : killmonday

پلاتفرم : Pc . Mac . linux . ios . android . windows phone

9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند

همچیز خوب است !!!

این بازی در سبک خودش عالی است . داستان جالبی هم دارد
او روزی میبیند پدر و مادرش تیکه پاره شده اند و مرده اند . این داستان ناراحت کننده ای برای او است که او به جنگل پناه میبرد و .... که چند نفر اورا پیدا میکنند
داستان جالب و کمی ترسناک این دختر بچه جالب است هرچند او تنها دوستی که دارد یک گربه ی سیاه است به نام midnight
این چند نفر اورا به مکانی تیمارستان میبرن اما ماجرا ترسناک این نفرین از تیمارستان شروع میشود
_________________________

Out last : whistle blower

نام بازی : Out last : whistle blower

سازنده یا ناشر : red barrel

پلاتفرم : pc . ps4

9 بازی ترسناک که در سال 2014 منتشر میشوند


اگه جز طرفداران بازی های ترسناک باشید حتما outlast رو بازی کردید ؟؟!!
این بار DLC جدید این بازی را میبینید که بازی را با مراحلی جالب تر همراه کرده است

__________________________


نویسنده : خودم


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 1 اسفند 1393 ساعت 22:33 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |

معرفی ۱۰ مورد از ترسناک ترین و بهترین بازی های کامپیوتری جهان ۱۰ خرداد ۱۳۹۳ توسط admin بازی ترسناک داستان های ترسناک از قدیم در میان مردم شهرت داشته و محبوبیت داشته اند. با اختراع سینما این نوع داستان گویی با سبک اکسپرسیونیسم به فیلمها نیز راه پیدا کرد و فیلم و سریال های ترسناک ساخته شد؛ اما محبوبیتی که پس از به وجود آمدن بازی های کامپیوتری و گیم ها نصیب داستان های ترسناک شد، در کتاب و سینما نبود. در این لیست، ده مورد از ترسناک ترین و بهترین بازی های جهان که تاکنون ساخته شده اند برایتان معرفی می کنیم. با اینکه اولین فیلم ها یا داستان های ترسناک نتوانستند علاقه مندان زیادی را جذب خود کنند، بازی ها از اولین روزها موفق شدند تا جمعیت زیادی را جذب سبک خاص خود کنند. در این گزارش نگاهی داریم به تعدادی از بهترین بازی های ساخته شده بر اساس امتیازی که از منتقدان دریافت کرده اند. سیستم این امتیاز دهی به صورت درصدی است. معرفی ۱۰ مورد از بهترین های بازی ترسناک در جهان به امتیاز منتقدین ۱۰) بازیDead Space 2 (2011) با امتیاز ۸۹٫۱% بازی ترسناک این بازی که نسخه دومی سری محسوب می شود در سال ۲۰۱۱ وارد بازار شد و توانست در میان مخاطبان و منتقدان به امتیاز خوبی دست یابد. این بازی که بر اساس گفته منتقدان امکانات جدیدی نسبت به نسخه قبلی ارائه نمی دهد، توانست تا ویژگی های یک بازی ترسناک را به خوبی اجرا کند. ۹) بازی Left 4 Dead (2008) با امتیاز ۸۹٫۴۴% بازی ترسناک شرکت Valve از شرکت های بازی سازی است که معمولاً ساخته هایش شهرت جهانی پیدا می کنند. این شرکت هر چند سال یکبار بازی جدیدی تولید می کند که در اکثر مواقع به موفقیت بسیار خوبی دست می یابد. Left 4 Dead نیز در میان بازی هایی است که پس از انتشار توانست در میان علاقه مندان بسیار محبوب شود. در این بازی ۴ نفر باید با همکاری یکدیگر تلاش کنند تا در میان چندین زامبی به مکان امن برسند. ۸) بازی Resident Evil (2002) با امتیاز ۸۹٫۷۵% بازی ترسناک اگر شما از علاقه مندان بازی های ترسناک هستید مطمئناً تا کنون نام این بازی را شنیده اید. بازی Resident Evil که نسخه اول آن در سال ۱۹۹۶ وارد بازار شد در میان اولین بازی های ترسناکی است که داستانی عمیق را به همراه گیم پلی جذاب به مخاطبان ارائه کرد. این نسخه از بازی در سال ۲۰۰۲ با کیفیتی بهتر بازسازی شد و توانست به فروشی بیش از ۱٫۵ میلیون نسخه دست یابد. ۷) بازی Eternal Darkness: Sanity’s Requiem (2002) با امتیاز ۹۰٫۵۸% بازی ترسناک این بازی که برای کنسول GameCube ساخته شد در میان اولین های این صنعت بود که تلاش کرد تا نوع جدیدی از المان های ترس را وارد بازی کند. شما در بعضی مراحل با ارورها و صفحاتی رو به رو می شدید که توهم ایراد در دستگاه را به شما وارد می کرد، همچنین در بعضی مواقع صدای بازی خود به خود کم و زیاد می شد تا مخاطب را بیشتر تحت تأثیر قرار دهد. بسیاری از منتقدان و علاقه مندان این ژانر خواستار نسخه جدید و بهبود یافته این بازی شده اند. ۶) بازی Limbo (2010)با امتیاز ۹۰٫۶۸% بازی ترسناک بازی لیمبو در این فهرست در میان بازی های است که بیشتر حال معمایی دارند. این بازی تماماً سیاه و سفید و دو بعدی نوع جدیدی از محیط تاریک را به صنعت بازی معرفی کرد و نشان داد که حتی بدون یک خط دیالوگ می توان یکی از بهترین بازی های ترسناک را تولید کرد. با این که پایان این بازی باعث شد تا افراد بسیاری از امتیاز نهایی آن بکاهند اما این بازی هم چنان توانست به شهرت خوبی دست یابد. بسیاری از منتقدان بازی لیمبو را به عنوان نوعی از هنر معرفی کرده اند و گفتند که باطن آن بسیار وسیع تر از ظاهر آن است. ۵) بازی System Shock 2 (1999)با امتیاز ۹۲% بازی ترسناک یک بازی قدیمی که با قرار دادن المان های شخصیت سازی در یک محیط ترسناک سعی کرد تا بازیکن را بیشتر وارد داستان کند. با این که این بازی نتوانست به فروش خوبی دست یابد تا در نهایت از بسته شدن یکی از استودیو های سازنده جلوگیری کند، اما توانست در میان منتقدان و بازی کنندگان کمی که آن را خریداری کرده بودند به محبوبیت خوبی دست یابد. ۴) بازی Resident Evil 2 (1998) با امتیاز ۹۳٫۱۳% بازی ترسناک همانطور که گفتیم سری رزیدنت اویل در صنعت بازی های رایانه ای بسیار اثر گذار بوده است. دومین بازی این سری که در این فهرست قرار گرفته دومین بازی این مجموعه نیز هست که در سال ۱۹۹۸ وارد بازار شد. این نسخه با معرفی ویژگی های جدید و مسیرهای مختلف برای بازیکن توانست به محبوبیت و فروش بسیار خوبی دست یابد. ۳) بازی Resident Evil Code: Veronica (2000)با امتیاز ۹۳٫۷۹% بازی ترسناک با اینکه این بازی به صورت رسمی شماره ای نداشت، نسخه چهارم از این سری بود که منحصراً برای کنسول دریم کست وارد بازار شد. پس از اینکه سگا ساخت کنسول را به صورت کامل کنار گذاشت نسخه ای جدیدتر از این بازی برای پلی استیشن ۲ وارد بازار شد. ۲) بازی The Last of Us (2013) با امتیاز ۹۵٫۰۴% بازی ترسناک یکی از جدیدترین بازی های ترسناکی که به صورت انحصاری برای کنسول پلی استیشن وارد بازار شد، این بازی است که توانست به عنوان یکی از بهترین بازی های ترسناک خود را مطرح کند. داستان عمیق، طراحی هنری زیبا و همچنین گیم پلی جذاب باعث شد تا این بازی در پایان سال به عنوان بهترین بازی سال بسیاری از منتقدان معرفی شود. ۱) بازی Resident Evil 4 (2005)با امتیاز ۹۵٫۸۵% بازی ترسناک این بازی که در سال ۲۰۰۵ وارد بازار شد در ابتدا به علت ایجاد تغییراتی در مکانیک اصلی بازی، باعث شد تا با نقد منفی بسیاری از طرفداران مواجه شود؛ اما استفاده این بازی از امکاناتی جدید برای ایجاد ترس باعث شد تا منتقدان امتیازهایی بسیار بالا را نصیب آن کنند. این بازی نشان می دهد که ایجاد تغییر در اصل مکانیک از یک سو ممکن است در ابتدا باعث نقد منفی مخاطبان شود اما در دراز مدت می تواند تأثیرات مثبتی در پی داشته باشد.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
معرو محبوبیت داشته اند. با اختراع سینما این نوع داستان گویی با سبک اکسپرسیونیسم به فیلمها نیز راه پیدا کرد و فیلم و سریال های ترسناک ساخته شد؛ اما محبوبیتی که پس از به وجود آمدن بازی های کامپیوتری و گیم ها نصیب داستان های ترسناک شد، در کتاب و سینما نبود. در این لیست، ده مورد از ترسناک ترین و بهترین بازی های جهان که تاکنون ساخته شده اند برایتان معرفی می کنیم. با اینکه اولین فیلم ها یا داستان های ترسناک نتوانستند علاقه مندان زیادی را جذب خود کنند، بازی ها از اولین روزها موفق شدند تا جمعیت زیادی را جذب سبک خاص خود کنند. در این گزارش نگاهی داریم به تعدادی از بهترین بازی های ساخته شده بر اساس امتیازی که از منتقدان دریافت کرده اند. سیستم این امتیاز دهی به صورت درصدی است. معرفی ۱۰ مورد از بهترین های بازی ترسناک در جهان به امتیاز منتقدین ۱۰) بازیDead Space 2 (2011) با امتیاز ۸۹٫۱% بازی ترسناک این بازی که نسخه دومی سری محسوب می شود در سال ۲۰۱۱ وارد بازار شد و توانست در میان مخاطبان و منتقدان به امتیاز خوبی دست یابد. این بازی که بر اساس گفته منتقدان امکانات جدیدی نسبت به نسخه قبلی ارائه نمی دهد، توانست تا ویژگی های یک بازی ترسناک را به خوبی اجرا کند. ۹) بازی Left 4 Dead (2008) با امتیاز ۸۹٫۴۴% بازی ترسناک شرکت Valve از شرکت های بازی سازی است که معمولاً ساخته هایش شهرت جهانی پیدا می کنند. این شرکت هر چند سال یکبار بازی جدیدی تولید می کند که در اکثر مواقع به موفقیت بسیار خوبی دست می یابد. Left 4 Dead نیز در میان بازی هایی است که پس از انتشار توانست در میان علاقه مندان بسیار محبوب شود. در این بازی ۴ نفر باید با همکاری یکدیگر تلاش کنند تا در میان چندین زامبی به مکان امن برسند. ۸) بازی Resident Evil (2002) با امتیاز ۸۹٫۷۵% بازی ترسناک اگر شما از علاقه مندان بازی های ترسناک هستید مطمئناً تا کنون نام این بازی را شنیده اید. بازی Resident Evil که نسخه اول آن در سال ۱۹۹۶ وارد بازار شد در میان اولین بازی های ترسناکی است که داستانی عمیق را به همراه گیم پلی جذاب به مخاطبان ارائه کرد. این نسخه از بازی در سال ۲۰۰۲ با کیفیتی بهتر بازسازی شد و توانست به فروشی بیش از ۱٫۵ میلیون نسخه دست یابد. ۷) بازی Eternal Darkness: Sanity’s Requiem (2002) با امتیاز ۹۰٫۵۸% بازی ترسناک این بازی که برای کنسول GameCube ساخته شد در میان اولین های این صنعت بود که تلاش کرد تا نوع جدیدی از المان های ترس را وارد بازی کند. شما در بعضی مراحل با ارورها و صفحاتی رو به رو می شدید که توهم ایراد در دستگاه را به شما وارد می کرد، همچنین در بعضی مواقع صدای بازی خود به خود کم و زیاد می شد تا مخاطب را بیشتر تحت تأثیر قرار دهد. بسیاری از منتقدان و علاقه مندان این ژانر خواستار نسخه جدید و بهبود یافته این بازی شده اند. ۶) بازی Limbo (2010)با امتیاز ۹۰٫۶۸% بازی ترسناک بازی لیمبو در این فهرست در میان بازی های است که بیشتر حال معمایی دارند. این بازی تماماً سیاه و سفید و دو بعدی نوع جدیدی از محیط تاریک را به صنعت بازی معرفی کرد و نشان داد که حتی بدون یک خط دیالوگ می توان یکی از بهترین بازی های ترسناک را تولید کرد. با این که پایان این بازی باعث شد تا افراد بسیاری از امتیاز نهایی آن بکاهند اما این بازی هم چنان توانست به شهرت خوبی دست یابد. بسیاری از منتقدان بازی لیمبو را به عنوان نوعی از هنر معرفی کرده اند و گفتند که باطن آن بسیار وسیع تر از ظاهر آن است. ۵) بازی System Shock 2 (1999)با امتیاز ۹۲% بازی ترسناک یک بازی قدیمی که با قرار دادن المان های شخصیت سازی در یک محیط ترسناک سعی کرد تا بازیکن را بیشتر وارد داستان کند. با این که این بازی نتوانست به فروش خوبی دست یابد تا در نهایت از بسته شدن یکی از استودیو های سازنده جلوگیری کند، اما توانست در میان منتقدان و بازی کنندگان کمی که آن را خریداری کرده بودند به محبوبیت خوبی دست یابد. ۴) بازی Resident Evil 2 (1998) با امتیاز ۹۳٫۱۳% بازی ترسناک همانطور که گفتیم سری رزیدنت اویل در صنعت بازی های رایانه ای بسیار اثر گذار بوده است. دومین بازی این سری که در این فهرست قرار گرفته دومین بازی این مجموعه نیز هست که در سال ۱۹۹۸ وارد بازار شد. این نسخه با معرفی ویژگی های جدید و مسیرهای مختلف برای بازیکن توانست به محبوبیت و فروش بسیار خوبی دست یابد. ۳) بازی Resident Evil Code: Veronica (2000)با امتیاز ۹۳٫۷۹% بازی ترسناک با اینکه این بازی به صورت رسمی شماره ای نداشت، نسخه چهارم از این سری بود که منحصراً برای کنسول دریم کست وارد بازار شد. پس از اینکه سگا ساخت کنسول را به صورت کامل کنار گذاشت نسخه ای جدیدتر از این بازی برای پلی استیشن ۲ وارد بازار شد. ۲) بازی The Last of Us (2013) با امتیاز ۹۵٫۰۴% بازی ترسناک یکی از جدیدترین بازی های ترسناکی که به صورت انحصاری برای کنسول پلی استیشن وارد بازار شد، این بازی است که توانست به عنوان یکی از بهترین بازی های ترسناک خود را مطرح کند. داستان عمیق، طراحی هنری زیبا و همچنین گیم پلی جذاب باعث شد تا این بازی در پایان سال به عنوان بهترین بازی سال بسیاری از منتقدان معرفی شود. ۱) بازی Resident Evil 4 (2005)با امتیاز ۹۵٫۸۵% بازی ترسناک این بازی که در سال ۲۰۰۵ وارد بازار شد در ابتدا به علت ایجاد تغییراتی در مکانیک اصلی بازی، باعث شد تا با نقد منفی بسیاری از طرفداران مواجه شود؛ اما استفاده این بازی از امکاناتی جدید برای ایجاد ترس باعث شد تا منتقدان امتیازهایی بسیار بالا را نصیب آن کنند. این بازی نشان می دهد که ایجاد تغییر در اصل مکانیک از یک سو ممکن است در ابتدا باعث نقد منفی مخاطبان شود اما در دراز مدت می تواند تأثیرات مثبتی در پی داشته باشد.

این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:


ادامه مطلب
نوشته شده در چهارشنبه 8 بهمن 1393 ساعت 10:09 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |

معمولا در نظر هر پدر و مادری، فرزندانشان زیباترین موجودات روی زمین هستند و برایشان فکر و تصور دیگران اهمیتی ندارد. شاید، عشق پدر و مادری آنقدر قوی است که باعث می شود روی زیبایی حقیقی فرزند تازه متولد شده شان قضاوتی واقع بینانه و بی غرض صورت ندهند و از این بابت باید خدا را شکر گفت. ولی خدا نکند که پدر و مادری فرزندشان را زشت تلقی کنند، چون همین مسئله ماورای درک و فهم طبیعی ترین عشق پدری یا مادری می رود. خوب این حالت در مورد خانم و آقای « اودا » صدق می کند. آنها دختر بچه تازه متولد شده شان را آن چنان زشت و بد قیافه تلقی می کردند که حاضرنبودند او را به دوستان و اقوام خود نشان دهند و از این بابت خجالت زده و شرمنده بودند. آنها همیشه بچه را در خانه محبوس می کردند و به لک لکی که این بچه زشت را به خانه شان آورده بود دشنام می دادند. روزها و ماهها بدین منوال سپری شدند. دختربچه مثل هر بچه غیرعادی دیگر به رشد خود ادامه می داد ولی با این حال زشتی ای که دست سرنوشت ان چنان بی رحمانه به او ارزانی داشته بود، همراهش بود. روز تولد چهارسالگی او، پدر و مادرش تصمیم گرفتند که بچه زشت را به قایق سواری روی دریاچه ببرند. این یکی از نادرترین موقعیت ها محسوب می شد که دختربچه می توانست دنیای بیرون از خانه را مشاهده کند، درنتیجه با شادمانی خاصی خودش را به گوشه قایق رساند و با انگشتان کوچکش مشغول آب بازی شد. مگر چه اتفاقی ممکن بود برایش رخ دهد؟ پدر و مادرش تنها چند سانت با او فاصله داشتند و با چهره های گرفته به او نگاه می کردند. دختربچه نگاهی به آنها انداخت و لبخندی زد. سپس در حالی که احساس امنیت می کردو به سمت آب خم شده بود، به بازیش ادامه داد. « میوراسان » صاحب قایق هم کنار دریاچه نشسته بود و آبمیوه می خورد. به قایق و دریاچه نگاه می کرد و از این که در آن ساعت روز همه جا خلوت بود، لذت می برد. یک قلپ از آبمیوه اش خورد و قصد داشت با اشاره به زن و شوهر اشاره کند که به اسکله برگردند؛ ولی ناگهان صدای جیغی را شنید و به دنبالش کلمه « کمک،کمک» به گوشش خورد. وقتی نگاهی به آن سمت انداخت، آن زوج ار دید که دستهایشان را در هوا تکان می دادند و کمک می خواستند. اگرچه دختربچه داخل قایق نبود. میوراسان به سرعت داخل آب شیرجه زد و وقتی کنار قایق رسید، فهمید که دختربچه داخل آب پرتاب شده است. مادر بچه فریاد می کشید و به داخل آب نگاه می کرد. پدر هم داخل آب شیرجه می زد و بیرون می آمد. میوراسان هم به کمک پدر بچه شتافت، ولی تلاش های آنها بی نتیجه ماندند. بچه پیدا نشد و در نتیجه گروه امداد وارد عمل شدند. آنها بعد از چندین ساعت جست و جو ی بیهوده و خسته کننده، جسد دختر بچه را ار داخل آب بیرون کشیدند. دختربچه زشت رو،در آب خفه شده بود...


ادامه مطلب
نوشته شده در پنجشنبه 2 بهمن 1393 ساعت 11:19 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


ماجرا در ارتباط با مردی است که هفده سال قبل از دنیا رفته بود. "می" زنی است که این ماجرا را تعریف می کند که در ارتباط با پدرشوهرش می باشد. او تعریف کرد که چگونه پدرشوهرش قبل از مرگش تکه کاغذی را درون جعبه ای در کشوی میز کارش مخفی کرده بود. هیچ یک از اعضای خانواده قبل از مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری از وجود این کاغذ اطلاعی نداشتند. از قرار معلوم آن کاغذ یک رهنمود و دستور از سوی مرد بود.

مراسم تشییع جنازه در سالن مخصوص برگزاری این مراسم صورت گرفت. بعد طبق آداب و رسوم چینی ها، تابوت متوفی را به مدت پنج روز در سالن نگه داشتند تا دوستان و اقوامی که نتوانسته بودند در مراسم شرکت کنند، به دیدن او بیایند و تسلیت بگویند. رسم براین بود که پسرها و مردهای خانواده شب ها را در سالن سپری کنند و مراقب تابوت باشند.

همان شب اول، نیمه های شب در سکوت مطلق، ناگهان تمام چراغ ها خود به خود خاموش شد! مردان خانواده تصور کردند که فیوز پریده و یکی از آنها به سراغ جعبه برق رفت تا مشکل را برطرف سازد ولی فیوز مشکلی نداشت. به هر حال این جریان سه مرتبه دیگر تکرار شد. کم کم همه به وحشت افتادند و یکی از پسرها سعی کرد با پدرش به نحوی صحبت کند. در نتیجه به محراب رفت و گفت: پدر، خواهش می کنم این کارها را نکن. ما همگی به وحشت افتاده ایم!

بعد، همه چراغها را خاموش کردند، به جز یک لامپ مهتابی را. پس از مدتی دوباره همان اتفاق تکرار شد. آنها عودی را سوزادند و به پدرشان گفتند: پدرجان، هرچه می خواهی ، بگذار ما هم بدانیم. شاید دوست داری همه چراغها خاموش باشند. در نتیجه ما همه چاغها را خاموش کرده ایم. به جز یک لامپ مهتابی را . پس لطفا ما را نترسان!

بعد از آن دیگر اتفاق خاصی رخ نداد. صبح روز بعد، آنها از یک عکاس حرفه ای دعوت به عمل آوردند تا عکسی از تابوت پدرشان بگیرد. آنها می خواستند یکی از عکسها را به عنوان یادبود نگه دارند و یکی را برای بزرگترین دختر خانواده بفرستد که چون در انگلستان زندگی می کرد، نمی توانست در مراسم حضور یابد. هنگامی که عکاس کارش را آغاز کرد، در کمال حیرت متوجه شد که دوربینش کار نمی کند. از آنجایی که خودش را عکاس حرفه ای و قابلی می دانست، تا حدی خجالت زده شد. در عین حال با این که می خواست از رو نرود، کمی احساس وحشت کرد. بزرگترین پسر دوباره عودی را سوزاند و ه پدرش گفت: پدر جان! ما فقط می خواهیم یک عکس از تو بگیریم تا آن را برای دختر عزیزت بفرستیم که در انگلستان زندگی می کند و موفق به حضور در مراسم نشده است.

بعد از آن از عکاس تقاضا کردند که دوباره امتحان کند و این مرتبه مشکلی پیش نیامد. بعدا مراسم خاکسپاری نیز به خوبی و خوشی انجام شد.

چند رزو بعد از پایان مراسم وقتی دخترها مشغول مرتب کردن کشوهای میزکار پدرشان بودند، کاغذی را پیدا کردند. آنها تصور می کردند که شاید در این یادداشت کوتاه علت رخ دادن آن اتفاق عجیب و غریب نوشته شده باشد. آنها به محض دیدن یادداشت، دست خط پدرشات را تشخیص دادند. در آن یادداشت، او از تمام اعضای خانواده اس خواهش کرده بود که هیچ یک به خاطر مرگش گریه و زاری نکند. هم چنین درخواست کرده بود که هیچ یک شب را در سالن در کنار تابوتش سپری نکنند!


ادامه مطلب
نوشته شده در پنجشنبه 2 بهمن 1393 ساعت 11:19 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |

پسر عموی بزرگم خانه ای را خرید و آن را بازسازی کرد. آن خانه در سال ۱۸۷۰ ساخته شده بود و از اوایل ۱۹۹۰ تا به حال کسی در آن اقامت نداشت، یعنی درست از همان زمانی که مالکش یک پزشک بود و درگذشت. مطب و داروخانه آن دکتر در پشت خانه واقع شده بود. یک سوئیت سرایداری هم کنار خانه قرار داشت.

از قرار معلوم یکی از پسرهای دکتر به دختر جوان سرایدار پیشنهاد ازدواج می دهد، ولی دکتر مخالفت کرده و در نتیجه دختر بیچاره خودش را پایین پله های سالن حلق آویز می کند. آن زمان رسم بود که بعد از مرگ هر شخص در خانه، تا مدتی روی تمام آینه ها و ساعت ها پارچه ای تیره می انداختند تا ارواح مرده ها در آنها گیر نیفتند ولی از قرار معلوم دکتر از آن رسم بی خبر بود. پسرعموی من نیز که از دکوراسیون خانه خیلی خوششش آمده بودُ در مدل مبلمان و تابلوها و آینه ها تغییری ایجاد نکرد. زمانی که در ایام کریسمس من به همراه برادر کوچکم و پسرعموهای دیگر به دیدن آنجا رفتیم، آینه ای زیبا مقابل راه پله توجه مرا به خود جلب کرد. در حالی که به دقت و از نزدیک آن آینه را تماشا می کردم، متوجه شدم که چند اثر انگشت روی آن به چشم می خورد. من با آستین لباسم سعی کردم که آن لکه ها را پاک کنم ولی در کمال حیرت و ناباوری متوجه شدم که اثر انگشت به خورد آینه رفته است و پاک نمی شود! این تنها پدیده عجیب و غریب و غیر عادی در آنجا نبود.

هنگامی که در سالن می نشستم و همه کنار هم بودیم، به وضوح صدای آهسته موسیقی و قدم های سبک یک زن یا مرد را می شنیدیم. اگرچه واضح نبود که چه حرفهایی زده می شود ولی به هر حال صدایی خشمگین یا غضبناک نبود، در واقع می توانم بگویم که آن سر و صداها خیلی هم دلنشین و خوشایند بودند. هر وقت که به سمت صدا می رفتم، ناگهان صداها قطع می شدند. ولی در بالای راه پله حقیقتا حضور نحس و شرارت بار شخصی را احساس می کردم، نه فقط در یک قسمت ، بلکه در تمام قسمت های بالای خانه.

اگرچه من هم پسرعمویم را دوست دارم و هم خانه جدیدش را ولی فقط زمانی به آنجا می روم که مجبور باشم! راستش از طبقه بالای آنجا وحشت دارم.من یک دختر ۱۶ ساله بی باک و شجاع هستم، هیچ گاه از سواری در ترن های خطرناک هوایی ترسی به خود راه نمی دهم و با رضایت خاطر به تماشای فیلم های جنایی و ترسناک می نشینم ولی اعتراف می کنم که از آنجا می ترسم.

مادرم هنوز حرفهایم را باور نمی کند و به نظرش دیوانه شده ام، اگرچه خود او هم صدای قدم ها را می شنود و اثرات انگشت را روی آن آینه می بیند!


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 18 بهمن 1393 ساعت 14:26 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


داستان ترسناک

در زمانی که نوجوان بودم به همراه سه برادر و دو خواهر و پدر و مادرم در خانه ای در همین روستا زندگی می کردم که شامل دو اتاق و یک راهرو و یک زیرپله همچنین یک تراس و یک حیات بسیار بزرگ همانند یک باغ بود که در آن انواع مرغ و خروس و غاز و اردک وجود داشت و در خانه هم طبق معمول گذشتگان همۀ خانواده در یک اتاق می خوابیدند در یکی از شبها که خوابم نمی برد
صداهایی شنیدم یکی از برادرانم را که کنار من خوابیده بود صدا زدم و هر دو به آرامی پشت درب اتاق که شیشه بود و کاملاً راهرو و پله هایی ...
که از روی زیرپله به پشت بام می رفت دیده می شد رفتیم و به راهرو که صدا از آنجا می آمد نگاه کردیم و با کمال تعجب دیدیم چهار نفر که حدود شصت سانت قدشان بود و یکی از آنها یک چادر گلگلی به سر داشت از زیرپله بیرون آمده و به سمت پله ها برای رفتن به پشت بام در حرکت بودند که ناگهان برادرم فریاد کشید دزد
و با صدای او همه بیدار شدند و آن چهار نفر هم رفتند وقتی جریان را برای پدرم گفتم لحظاتی به مادرم خیره شد و بعد گفت به نظرتان آمده و چیزی نبوده و فردای آن روز پدرم پیرمردی را به خانه آورد و کلیه لوازم زیرپله را خالی کردند و آن پیرمرد شروع کرد به خواندن دعا که لحظه ای نگذشته بود پیرمرد غش کرد و بعد از به هوش آمدن دیگر نمی توانست راه برود
و چیزی به پدرم گفت که نمی دانم چه بود ولی هرچه بود پدرم را بر آن داشت تا خانه را فروخته و تغییر مکان بدهیم و تا فروختن خانه که آن هم در روستا کار ساده ای نبود به خانۀ پدر بزرگم رفتیم چند روز نگذشته بود که شب پدر بزرگم برای گرفتن آب رفت و کسی نمی داند چه اتفاقی برایش افتاد که سر زمین کشته شد
یکماه پس از آن برادرم که در آن شب با من بود ناپدید شد و چند روز بعد جسدش را در چاه پیدا کردند پدرم که از این اتفاقات بسیار دلشکسته و نگران بود نزد کسی رفت که در یکی از روستاهای اطراف بود و بسیار هم معروف بود و جریان را برایش گفت و جویای راه چاره ای شده که آن شخص توصیه کرده بود فوراً به خانۀ خودمان بازگردیم تا از اتفاقات بعدی جلوگیری شود و دیگر چه چیزی به پدرم گفته بود که از آن به بعد برخوردش با من تغییر کرده بود و طوری با من رفتار می کرد که انگار از آنها نیستم و همه چیز تقصیر من بوده به هر صورت به منزل خودمان برگشتیم
و ماهها خبری نبود تا اینکه یک شب در نیمه های شب کسی مرا تکان داده و بیدار کرد وقتی چشمانم را باز کردم دیدم دختر جوانی است که با خنده به من گفت بلند شو دنبالم بیا نمی دانم چگونه شد که نه قدرت مخالفت داشتم و نه فریاد بی اختیار دنبالش رفتم و مرا به سالن بسیار بزرگی که در زیر زمین بود برد در آنجا عدۀ زیادی بودند همه مرا نگاه می کردند و خارج می شدند
ولی هنگام خروج می دیدم تبدیل به گربه می شوند و روی دو پا راه می روند دخترک جلو آمد و دست مرا گرفت و از آنجا خارج شدیم دیدم در یک بیابان وسیع هستیم پرسیدم آنها که بودند و چرا من آنها را اینگونه می دیدم
دختر جوان گفت آنها اقوام من بودند و ما از جنیان هستیم و زمانی که تو متولد شدی من همبازی تو بودم و وقتی مادرت دچار بیماری شد و نتوانست دیگر ترا شیر بدهد این ما بودیم که شبها تو را سیر می کردیم و من تا صبح همراهت می ماندم از آن به بعد همیشه آن دختر آمده و مرا به همراه خود می برد
بعد از مدتی راجع به اتفاقات گذشته از او سؤال کردم و او گفت مقصر پدرت و آن پیر مرد بود که باعث شدند به برادان من آسیب برسد و بعد از آن تا به امروز این دختر جن با من است و پس از مرگ پدر و مادرم به اینجا آمدم و روزی به خواستگاری دختری از اهالی همین آبادی رفتم که صبح آن روز خبردار شدم دخترک بینوا هنگام درست کردن آتش دچار سوختگی شدید شده
و بعد از آن این دختر جن به من گفت هرگز نمی توانی با کسی ازدواج کنی من نمی گذارم از آن روز تا به حال این دختر و دو جن دیگر همیشه با من و در اینجا هستند که تو آن شب یکی از آنها را دیدی


ادامه مطلب
نوشته شده در پنجشنبه 2 بهمن 1393 ساعت 11:14 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


علي بالا كش

http://www.axgig.com/images/42771142409437104566.jpg
"علي بالا كش" كيست؟!
سلام امروز يكي از دوستانم كه اصالتا ستهراني مطلبي رو بدستم رسوند كه براي من جالب بود،همه ماها حتما در دوران كودكي با واژه لولو خورخوره اشنايي داريم كه والدين براي ترسوندن كودكان براي جلوگيري از شيطنت يا وادار كردن براي خوردن غذا مارو ميترسوندن!
اين دفعه براتون ورژن تهراني لولو خورخوره رو درنظر گرفتم ..با عذرخواهي به دليل كوتاهي متن.
از زبان خود نويسنده:
"علي بالا كش" براي ترسوندن بچه ها استفاده ميشد يادش بخير بچه که بودم مامانم هر بار ميخواست بخوابونمون يا شيطوني نکنيم ميگفت اگه نخوابيد علي بالا کش از پنجره مياد ميبردتون !



ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:29 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


باباي دريا كيست؟

http://www.axgig.com/images/91569130013826102957.jpg

بدن بابای دریا از پشم سیاه پوشیده شده است. به هنگام غروب آفتاب و شب‌ها از آب خارج می‌شود و اگر کسی را در کنار آب ببیند با خود می‌برد. بعضی وقت‌ها هم از بدنه کشتی بالا آمده و ملوانان را غافلگیر ساخته و با خود می‌برد. هیولای یادشده، یک‌ونیم تا دو تن وزن داشته، حدود ۴ متر بلندی و ۲ متر پهنا دارد. دست‌وپایش مانند انسان است، اما انگشتانش کوچک است. صورت او شبیه به گاومیش بوده اما هیکل آن چندین برابر گاومیش است. بابای دریا به شدت از تیشه و اره هراسان است و به محض دیدن آنها و یا صدای برخورد دو قطعه آهن از محل دور می‌شود. چند مورد دریانوردان نیرومند بابای دریا را به دام انداختند و او را تکه‌تکه کردند، اما به محض تماس با آب دریا به شکل نخستین خود درآمده و گریخته است.

همان مردم و موی‌ها چون کمند

همه تن پر از پشم چون گوسفند

یکی سر چو ماهی، تنش چون پلنگ

یکی سر چو گاو و تنش چون نهنگ

در طی جنگ جهانی دوم، کشتی‌های انگلیسی یک آبزی عجیب را در سواحل بندرلنگه صید کردند، مردم محلی آن را همان بابای دریا می‌دانستند. جزییات این صید از سوی مقامات انگلیسی هیچ‌گاه فاش نشد.



ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:29 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


قارا قيرناق در باورهاي عاميانه مردم تركمن صحرا كيست؟

http://www.axgig.com/images/96607038290039728372.jpg
به ترکي قارا قيرناق معني فارسيش ميشه ديو سياه
در منطقه ترکمن صحرا نيز مردمي که در کنار رودخانه گرگانرود زندگي مي کنند به وجود چنين چيزي اعتقاد دارند و حتي کساني نيز وجود دارند که اين موجود انسان مانند با مويي بلند و بدني پر از مو را در ساحل رودخانه ديده اند.
قارا قرناق موجودی است پر از مو با موهایی بسیار بلند که روی زمین کشیده می شود و ظاهری کریه و بدون جامه و مردم اعتقاد دارند در کناره های رودخانه و دریا دیده می شود. گویا مرد و زن هستند. به سوی انسان حمله می کرده و آنها را به داخل آب میکشانیده. مردم محلی اعتقاد دارند تا همین 10-20 سال پیش و قبل از افزایش شمار انسان ها در حوضه رودخانه به شمار زیاد دیده می شده است. من یادمه که در دوران کودکیم به ما می گفتند که سر ظهر و شب نباید کنار آب بروید. یکی از دوستان از قول پدرش می گفت که سر ظهر که رفته بوده کنار گرگانرود در کنار رودخانه زنی را دیده که موهایی بلند داشته و در حال شانه کردن آن بوده..



ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:28 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |



باورهاي عاميانه مردم استان فارس درخصوص دي آل

http://www.axgig.com/images/18333567042939061236.jpg

باورهاي عاميانه مردم استان فارس درخصوص دي آل
دي آل يا ننه ال زني بدتركيب وسيه چرده با لباسهاي عجيب غريبرب،بلند وموهاي فرفري انباشته شده به روي هم كه دندانهاي نيش مانند،قيافه اي ترسناك از خانواده جن وپريان كه در سياهي شب هر از گاهي باعث آزار زايمان زناني ميشود كه ناديده ها را باور دارند آزار دي ال گاهي منجر به مرگ يا بي هوشي در زن درحال زايمان ميگردد گاهي ساعت ها وگاهي چند روز بعد از زايمان زن زائو دچار ال زدگي ميشود كه براي پيشگيري از اين كار بايد چاقو/سوزن قفلي/ شي اهني/در بسترر زن قرار دهند تا مانع ال زدگي گردد.
دي آل با دسته هاي موي بافته شده بز حساس است زني كه دچار ال زدگي شده واز هوش رفته ماماي روستاي پير كهنه كار،موي بافته شده بز دوطرف صورت او مي زند، وردي ميخواند تا به هوش ايد.دوطرف بازو وگزدن زن را با همين موه هاي بافت شده مي بندند و دستور ميدهند اطراف اتاقش را همين موهاي بافته شده مي بندد ودستور ميدهد اطراف اتاقش را همين موه ها از ديوار اويزان كنند چون بر اين باور است كه دي ال به مو حساس است يك جفتنخ ريسمان سياه وسفيد هم به ساق دوپاي زن ال زده ميبندند تا با استفاده از اين شگرد ها مانع ورود وازار دهي ال شوند حتي گاهي شبها بچه هايي كه نميخوابند وايراد ميگيرند با عنوان "دي ال اومد" او را مي ترسانند تا زود بخوابند.
.بچه هاي امروز انقدر هوشيارند كه تانبينند باور نميكنند وهنوز كسي دي آل رو به چشم نديده نه در فرگ ونه در حومه فرگ كه شامل تمام جهان ميشود.

دي=مار


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:27 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


الازنگي هيولاي بختياري !!

الازنگي
نمونه اي از افسانه در فرهنگ بختياري:

http://www.axgig.com/images/51380685695641230946.jpg

در چند افسانه بختياري با موجودي به نام الازنگي آشنا مي شويم. او غولي است آدم خوار که به شکل هاي مختلي در مي آيد در افسانه يا متل ماه تي تي يا تمتي که در فرهنگ بختياري بسيار معروف و پرطرفدار است، هفت دختر به علت فقر و نداري خانواده ها در کوهستان رها مي شوند.پس از فراز و نشيب هاي بسار اسير الازنگي مي شوند. الازنگي که بوي آدميزاد را تشخيص مي دهد در هيات پيرمردي از در صلح و فريب در مي آيد تا هفت دوشيزه را بخورد. "تمتي" که در عين حال زيباترين، کوچکترين و با هوش ترين آن هاست فريب الازنگي را نخورده بر خواب و غفلت غلبه مي کند و با بريدن دست خود و پاشيدن نمک به آن تاپگاه ديوار را به خدمت مي گيرد. الازنگي که انديشه اي جز خوردن دخترکان ندارد بنده وار بهانه و دستورات تمتي را اجرا مي کند از يک سو" تمتي" به دست ديو ابزار و وسايل فرار و هلاک ديو را تهيه مي کند و از ديگر سو الازنگي به اميد غفلت و فريب دختران صبر مي کند تا آن ها به خواب روند. اما هر گاه مراجعت مي کند تمتي را بيدار مي بيند. تمتي پس از تهيه هفت خيگ روغن، هفت دست لباس مردانه، هفت اسب رهوار، هفت بار تيغ و سوزه و هفت من نمک به دست الازنگي آخر او را به دنبال نخود سياه مي فرستد و با گريه از او مي خواهد که آب سله( سبد ته کنده) برايشان بياورد. الازنگي به سراغ آب مي رود و از ديگر سو دختران گريخته، خيگ ها را به جاي خود قرار مي دهند. ديو از سر خشم تهي دست و بدون آب برميگردد تا به هر قيمتي و از سر قدرت دخترکان را بخورد اما به خيگ هاي روغن هجوم مي آورد و متوجه فريب تمتي مي شود. مسير فرار آنان را پيش مي گيرد تيغ و سوزن به پاي او رفته و نمک زخم او را شديدتر مي کند. تمتي و ديگر دختران با لباس مردانه از آب عبور مي کنند. الازنگي دوباره در هيات پيرمرد مهربان قصد فريب آنان را دارد در آخرين لحظه تمتي از الازنگي مي خواهد که پا بر سنگ سفيد بگذارد و از آب عبور کند اما سنگ سفيد چيزي جز کف آب نبود و الازنگي به دست دختران به هلاکت مي رسد.

http://www.axgig.com/images/54524672275931312880.jpg


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:26 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |



"ايسيچي" درباورهاي محلي مردم اصفهان كيست؟

http://www.axgig.com/images/78811284474762567741.jpg

ايسيچي در فرهنگ عامّه اصفهان (مانند نجف آباد و لنجانات و کَرسِگان) نام برده و نوشته است که به اعتقاد و روايت مردم اين نواحي، ايسيچي مانند بختک بيني گِلي دارد و روي اشخاص خوابيده مي‌افتد و وقتي بينيش را بگيرند آن‌ها را رها مي‌کند.
اين مردم آل و ايسيچي را يکي مي‌دانند و مي‌گويند که ايسيچي بچه‌ها را مي‌دزدد و مي‌برد و به جاي آن‌ها بچه‌هاي بد مي‌آورد.
ايسيچي در فرهنگ گذشته مردم منطقه لنجانات آن را به شکل يک موجود چهار دست و پا مي دانستند که شب ها و در هنگاه خواب به شما حمله ور شده و قصد خفه کردنتان را دارد. حتي در مواردي بزرگ ترها براي ترساندن کودکان از لفظ ايسيچي استفاده مي کردند. البته امروزه مشخص شده است که ايسيچي بيشتر زمان هايي حمله مي کرده است که شما غذاي نسبتا زياد و سنگيني براي شام صرف کرده بوديد! در واقع به علت مصرف بيش از حد غذا در وعده شام، هنگام خواب به شما احساس تنگي نفس دست مي دهد و چون در قديم علت اين تنگي نفس را نمي دانستند آن را به موجودي خيالي به نام ايسيچي نسبت مي داده اند.


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:25 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


لولو ي سرخرمن..

http://www.axgig.com/images/20220051926984545851.png

لولويِ سرِ خَرمن. مَتَرسکِ سر خرمن، تنبل جاليز. انسان بي فايده و بي اثر، انسان بزرگنما ولي توخالي، انساني که اعمالش اعمال ذليلانه اي است در پيشبُرد اهداف شخص ديگري، يک شخص ذليل.



ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:23 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


"تپ تپو" درباورهاي محلي مردمان ايل بختياري واستان لرستان كيست؟


http://www.axgig.com/images/54827031462408172972.jpg


در گذشته از جمله باورهاي خرافي مردم ايل وعشاير بختياري وجود موجودي نامرئي به نام تپ تپو بود و معتقد بودند که گاهي در موقع خواب خود را بر روي شخص خوابيده اند انداخته و او را خفه ميکند. از علائم تپ تپو گرفتگي نفس و خرناس است و ايلوندان متعقد بودند تپ تپو مهرهايش را که گردنبندي است روي مشکهاي اب ميگذارد و بعدأ به سراغ آدم مي آيد. اعتقاد بر اين است که هنگام تپ تپو گرفتگي بايد شخص مبتلا بگويد: << دا دا آو اخم >> (مادر مادر اب ميخواهم) که تپ تپو فرار و شخص را رها کند.
و ميگويند که اگه گردن بند تپ تپو رو بکشي آرزو هاتو بر آورده ميکنه


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:22 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


شکار مردآزما در روستاي دره گرگ بروجرد

http://www.axgig.com/images/26635475368067847901.jpg


مردآزما نام نوعي جن است که مردم بلوچ معتقداند که اگر کسي از وي نترسد با او دوست مي شود و اگر از او بترسند با ترساندن قرباني اش را از پا در مي آورد در مناطق کردنشين از اين موجود به نام جوان ازما نام برده مي شود در خراسان جنوبي مردآزما را «مرده آزما» هم مي نامند و او را موجودي زشت روي مي دانند که محل زندگي اش گورستان هاي خوف ناک و گاه آسياب هاي کهنه آبي و بادي است .
در اين ويدئو شخصي توضيحاتي در اين خصوي ميدهد،همچنين وي ادعا ميكند اين مخلوق بصورت ايستاده وشكل آدميزاد بوده واسم شخص را صدا ميكند وان شخص پس از كشتن اين موجود ادعا ميكند به اين شكل اين جانور عجيب تغيير شكل ميدهد!

مرد/ازما


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:20 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |



"حش" (hash) كيست؟

http://www.axgig.com/images/21852122772535037679.jpg


حش در تصور عاميانه مردم بوشهر موجوديست كه هنگام خواب انسان را خفه ميكند اين موجود افرادي را كه روي شكم خوابيده اند مورد حمله قرار ميدهد،حس خفگي و ناتواني ازجمله نشانه حمله "حش" ميباشد اين موجود را ميتوان نسخه بوشهري بختك دانست.



ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:19 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |

غولک در فرهنگ بوشهر.

http://axgig.com/images/25509528982087047226.jpg

غول حیوانیست که مرتب تغییر هویت میدهد و از شکلی به شکل دیگر درمیاید. داستان غول وغولک مفصل است و در متون ادبی نیز به کرات آمده است که:غول انسانها را گول میزند وانها را به مسیرهای انحرافی می کشاند؛همچنین این کلمه برای انسانهای بد شکل و دورو نیز به کار می رود.
همچنین در تعریف دیگر درباره غول چنین آمده است:
موجود افسانه اي كه مردم منظقه معتقدند اين موجود گاهي صرفاً براي خنده و مسخره پيش آدميزاد ظاهر مي شود . به شكل هاي مختلف در مي آيد و از سوزن و جوالدوز مي ترسد . در ميان مردم كرانه خليج فارس مثل ها و قصه هاي بسياري درباره غولك و جن و پري و ديو شنيده مي شود .
[ آخر همه اش كه به دل و جيگر تنها نيست ، زور و بازو هم لازمه ، اونم جنگيدن با وزراي بحريني كه يه گز مل داره و مثل « غولك » مي مونه ]
[ سكينه گفت حبيب سبيل بود ، خواسته خالو را لخت كند . هاجر گفت « غولك » بود . مذتضي گفت : خالو بهره داره ]
[ حول و حوشم ، آل و يال و « غولك » است / زرق و برق زر كلام پولك است ]
[ از همه بدتر دريا هم با او خوب تا نكرد و مثل « غولك » روي زندگي اش افتاد ]


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:18 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


بوسلامه(بوسلمه) هيولاي نوستال دريانوردان بوشهري !!

http://panup.net/uploads/t14866_.jpeg

در باور دريا نوردان قديم بوشهر هيولاي دريايي به نام بوسلامه بوده است که در شب هاي تاريک دريا به کشتي ها حمله ميکرده و دريانوردان و جاشوهاي جوان را با خود ميبرده و خون و گوشت آنان را ميخورده است.

بوسلامه بيشتر زاييده اوهام و ترس جاشوها از تاريکي مطلق دريا و عقايد خرافي مردم در آن دوران بوده و به هيچ وجه وجود خارجي نداشته است.

جاشو پس از چندين ماه دوري از خانواده و کار سخت و طاقت فرسا بر روي دريا و مواجه با خطرات بسيار از نظر فکري و روحي به سطح پاييني نزول ميکرده است و در اين حالات اوهام و تفکرات خرافي و خيالي به سراغ جاشوها و دريانوردان مي امد که همراه با ترس و وحشت فراوان بوده است و گاها از شدت ترس و فشار عصبي و روحي خود را به آب مي انداخته اند و جان خود را از دست مي داده اند.

اين باور در بين ساحل نشينان نيز رواج داشته تا آنجا که بر اين باور بوده اند که بوسلامه در کنار ساحل به کمين مينشيند و کودکاني که در دريا مشغول بازي هستند را با خود ميبرد.

تا کنون هيچ جاشو و دريانوردي بوسلامه يا همان هيولاي دريا را به چشم نديده و همگي فقط به نقل از ديگران از اين موجود خيالي صحبت کرده اند.

http://www.axgig.com/images/47262652143284477964.jpg


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:15 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


كرزنگرو نام حيواني است كه اندكي از گربه بزرگتر است و بيشتر در بيشه زارهاي كنار رودخانه زیست مي کند.درباره كرزنگرو دیدگاه های گوناگونی وجود دارد که از جمله آنها می توان موارد ذیل را نام برد :

كر در گويش لري به معناي بچه ، زنگ به معناي سياه و مشكي و رو هم در واقع همان چهره و رخ مي باشد كه روي هم رفته به معني بچه ي سياه رو مي باشد.دشتی ها از واژه دی زنگرو (دی= مادر) استفاده می کنند
ولی معمولا در مناطق شمالی استان بوشهر از واژه کرزنگرو(کر=پسر) استفاده می کنند.

دکتر حمیدی در فرهنگ نامه بوشهر کرزنگرو را بچه بر یا کودک ربا می نامد و بر این اعتقاد است که کرزنگرو حیوانی است که با خود بچه حمل می کند و احتمال می دهد که در گذشته های دور در مناطق دشتی و دشتستان کانگرو که اکنون زیستگاهش بیشتر در قاره اقیانوسیه می باشد وجود داشته است.

کتاب سیری در گویش دشتستان کرزنگرو را مرکب کلمه کر به معنای فرزند مذکر،زن و گرو به معنای گیرنده و در مجموع به معنای گیرنده فرزند زنان تعریف می کند.

نظریه های گوناگونی در مورد این حیوان وجود دارد ولي هيچ گاه شخصی را ندیده اند كه كرزنگرو به او حمله كرده باشد یا فردی کرزنگرو را دیده باشد.همين موضوع باعث مي شود تا اين نكته به ذهن بيايد كه شايد اين حيوان هم مانند غولك ، ساخته دست افسانه هاي ما باشد.

قدیمی ها اين حيوان را بسيار چالاك و سريع میدانند و معتقدند این حیوان در برابر كوچكترين حركتي به راحتي از خود انعطاف نشان مي دهد. بيني اين حيوان حساس ترين نقطه بدنش مي باشد وچشم هاي براقي دارد.شايد بتوان این ویژگی ها را با خصوصیات گربه وحشي نزدیک دانست.

بزرگ ترها در قديم براي ترساندن بچه ها از اين واژه استفاده مي كرده اند و برای این که آنها بازیگوشی را کنار بگذارند وبه خواب بروند به آنها می گفتند که بخوابند و گر نه کرزنگرو می آید و آنها را با خود می برد.حتی در گذشته زمانی که فرزندان برای شنا به رودخانه می رفتند بزرگتر ها به آنها سفارش می نمودند تا از نزدیک شدن به گرداب ها و آب های بزرگ خودداری نمایند و بر این اعتقاد بودند که کرزنگرو در آبهای عمیق بیشتر وجود دارد و ممکن است به آنها حمله کند و غرقشان نماید.به همین سبب بود که خواسته يا ناخواسته و قبل از ورود به آب اين تصور به ذهنشان مي آمد كه نكند كرزنگرو در آب باشد و به آنها حمله نمايد.


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:06 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


يال چيست؟ يال كيست؟

http://axgig.com/images/16071737438583088309.jpg

يال يه موجودي كه كه در افسانه هاي محلي شهر بوشهر ازش نامبرده شده كه زنان آبستن رو مورد آذار واذيت قرار ميده.. من خودم به اين باور اعتقاد دارم چون حدود 11 سال پيش مادرم مورد حمله اين موجود قرار گرفت اون موقع ها مادرم باردار بود واز مكاني رعب انگيز كه از كوچه هاي تنگ وتاريك بوشهر كه درختان انبوهي شاخه گسترده بودن (اونموقع اكثر كوچه هاي بوشهر وضعيت اينچنيني داشتن!)عبور ميكرد كه اين اتفاق براش مي افته .

معرف كلي.

موجودي افسانه اي در جنوب ، از دشمنان زنان است ، جگرخوار است ، درون زن حامله نفوذ كرده ونوزاد درونش را مورد حمله قرار ميدهد ،يال در جنوب « دي يال » مادر يال هم مي نامند .

روايت ديگر از يه بوشهري:

روايت قديما جن وحشتناکي وجود داشته بنام يال با شکل وشمايل زن...موهاي بلند وچشمهاي سرخ...که کارش حمله به زناي آبستن بوده...بخاطر همين قديما زناي آبستن با کارد تو شبا راه ميرفتن...ميگن يه طوراي يال ازکاردحساسيت داشته!!!

اين روايت در جاهاي ديگر ايران به نام آل شناخته ميشود.. و رسم بود که به بازو يا قنداغ بچه يا روي سينه ي لباسش دعا بهمراه نگين چشم زخم ميبستند و بالا سر نوزاد تا 40 روز قرآن مي گذاشتند و تا 40 روز هرگز نوزاد را حتي براي لحظه اي تنها نمي گذاشتند چون بشدت معتقد بودند که تنها گذاشتن بچه ي تازه متولد شده موجب ميشود که آل بيايد و بچه را ببرد يا خفه کند .
http://www.axgig.com/images/46287677746634369046.jpg


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:06 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |



لولو شم شم.

http://www.axgig.com/images/66592845668908853768.jpg

لولو شم شم
در باورهاي محلي مردم همدان وجود داره که از قدیم بین مردمان باستانی ایران بوده لولو شم شم یك هیولا یا همون لولو خورخوره هست ک چهره بسیار وحشتناک وزشت داره و وقتی به همچین لولویی برخورد کنی انتظار داری که طرف شکمتو سفره کنه ودل رودتو بریزه بیرون ولی لولو شم شم فقط عین احمقا بهت خیره میشه وکاری نمیکنه واز جلوی ادم رد میشه واسه همین به کسایی که وایستادن وکار انجام نمیدن میگن برو عین لوشم شم منو نیگا نکن...
لولو شمشم نسخه همداني لولوخورخوره ميباشد!


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:04 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


افسانه هاي محلي مردم گلستان درخصوص هيولا!!

http://www.axgig.com/images/84933596503849165489.jpg


"بم سري كيجا" (BOM SERI KIJA)
در منطقه شمال کشور گلستان:افسانه اي وجود دارد به نام (بم سري کيجا ) که براي ترساندان بچه ها استفاده ميشد . معني بم سري کيجا يعني بم=به پشت بام خانه گفته ميشود.سري= يا همان بالا.کيجا=دختر. دختري که در بالاي خانه زندگي ميکند واگر بچه ها شلوغ يا اذيت کنند مي ايد و ان را ميبرد.اطلاعات بيشتري در اين زمينه ندارم فقط چون در خانه هاي قديمي منطقه شمال کشور بام خانه ها بزرگ بودوغذايي که براي زمستان در انجا ميگذاشتند اغلب گربه موش ومار و پرنده هاي کوچيک در انجا زندگي ميکرد مخصوصا شبها صدايي از بالاي بام خانه شنيده ميشد که باعث ترس ميشد.اينقد مارا از اين موجود خيالي ترسانده بودندشبها به هيچ عنوان از جايمان تکان نميخورديم.اين افسانه براي منطقه گلستان استفاده ميشود از بندرگز تا کردکوي يا اطراف ان.
"بم سري كيجا" را ميتوان نسخه گلستاني لولوخورخوره دانست.


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:03 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


داستان هيولايي ناشناخته در مازندران.

پاگنده يا آل در شمال ايران به روايت محمد..

http://www.axgig.com/images/10973087994546060958.jpg

داستان واقعی از رویت پاگنده در پیموت شهرستان نور استان مازندران

پیموت یکی از روستا های شهرستان" نور" که در کوهای وجنگل بكر واقع شده من خودم بچه پیموتم مردم اینجا به دفعات موجودی رو دیدن که سه چهار متر قد داره تقریبا مث میمونه و پشم سیاه رو تنش داره که مردم اینجا بهش میگن ال

این مشخصات خیلی شبیه "ساسکواچ" ولی مردم اینجا بهش میگن" ال" یه خاطره از دوره جوانی پدرم که همش تعریف میکنه اینه که یه روز داشت توزمین قدم میزد ک یه ردپایی تو برف دید که بین نیم تا یه متر طولش بود فاصله قدم ها هم خیلی از هم دور بود ک نشون میداد طرف یه چهار متری قد داشته ولی پدرم خودشو ندید و رفت از پدربزرگم که الان فوت کرده پرسید گفت که "اله" پدربزرگم قبلا از اینا دیده بود جالبه قدیمیای اینجا این موجود چهار متری نیمه میمونه پرمورو از جنیان میدونن ومیگن با آدم کاری نداره وخیلی بیتفاوت از آدم رد میشه ولی مهم تر از همه اینه که یکی از اقوام آقای "رشید پور" هفته پیش جلوی ویلای ما یکی از اینا رو دید و میخکوب شد البته فکر نکنم به وفور وجود دارن باید خیلی خوش شانس باشی که بتونی یه دونه از اونا رو ببینی اینایی که نقل کردم از آدمای جا افتاده و با اصلی بودن پدر من خودش فرهنگیه وآدم خشکیه فکر نکنم بابت همچین چیزی دروغ گفته باشه ولی جنگل های پیموت برا من یکی که راز آلود شده .

http://www.axgig.com/images/89964372419722094576.jpg


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 20:01 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |



سياه‌مجد

http://axgig.com/images/73916467569361942227.jpg


سياه مجد، در اساطير ايراني نام مرد سياهپوستي است که مأوي و جايگاه او، اغلب در پشت مسجدها مي‌باشد. وي چهره‌اي مخوف دارد، امّا به کسي آزاري نمي‌رساند و تنها مردم را مي‌ترساند.

سياه مجد اغلب در حالي ديده مي‌شود که مشغول قضاي حاجت است.


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 19:59 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |



"دي زنگرو" در باور هاي عاميانه مردم بوشهر .!

http://www.axgig.com/images/45610950377030950564.jpg

در هنگام خسوف بوجود مياد و يه خرچنگ دستاشو دور ماه کرده و نميزاره نور بده.. خرچنگ رو ميگفتن «دي زنگرو».. بعد با طبل و دمام و ظرف و ظروف فلزي و قاشق و.. سروصدا راه مينداختن تا دي زنگرو ماه رو ول کنه.. شعرشم اين بود...
دي زنگرو ماه ولکا... ماه چهارده ولکا... و چندتا قطعه ي ديگه.


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 19:57 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |



موجودات ناپیدای ساکن فلات ایران. دیوها. فصل بزدیوان

آشنایی با انواع و آداب و رسوم موجودات ناپیدای ساکن فلات ایران. دیوها. فصل بزدیوان.

http://axgig.com/images/16303191407715693893.jpg

حاملان فرهنگ

بز دیوها اصولن فاقد فرهنگ مکتوب هستند و آداب و رسوم و تاریخ به صورت سینه به سینه و شفاهی با روشی منحصر به فرد منتقل میشود. بزدیوهای ماده به علت عمر طولانی چندصد ساله حاملان اصلی فرهنگ هستند. پیرترین زن در هر قبیله وظیفه حفظ و اشاعه فرهنگ و تاریخ و انتقال آن به نسل بعد را بر عهده دارد. از چگونگی انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر اطلاعات چندانی در دست نیست، ولی آنچه که از طریق افرادی که با بزدیوان ارتباطات نزدیکی حاصل کرده اند و معدود کسانی که مدتی در میان بزدیوها زندگی کرده اند (که البته بسیار انگشت شمارند و اکثرن تمایلی به تعریف کردن تجربیات خود ندارند) میدانیم این است که زن دانای قبیله در هنگام مرگ یکی از دختران قبیله را بر میگزیند و به مدت یک سال به همراه او از نظرها غایب میشود. بعد از پایان دوره یک ساله این تنها دختر برگزیده است که به قبیله باز میگردد و پیرزن دانا برای همیشه ناپدید میشود. در میان بزدیوان این اعتقاد وجود دارد که زنان دانا همگی بعد از مرگ در قالب درختان جاودانه میشوند و در نتیجه یکی از وظایف زن دانای قبیله، مخصوصن در مواقع حساس، خلوت کردن در میان جنگل و سخن گفتن با درختان کهنسالی است که در واقع نسل های مختلف زنان دانا هستند. بزدیوان برای درختان کهنسال خود احترام و توجه خاصی قائلند و به هر صورت ممکن از آنها در مقابل آسیب ها و تهدیدهای انسانی محافظت میکنند.

شاهدان عینی مواردی از سخن گفتن درختان کهنسال در میانه جنگلها را گزارش کرده‌اند. به ویژه هیزم شکنان روستایی داستانهای مختلفی در سینه دارند از درختانی که بر سر کسانی که قصد بریدن شاخه و تنه شان را داشته اند بلاهایی آورده اند و یا آنها را تهدید نموده اند. احتمال دارد که این داستانها به همان بزدیوهای دانای جاودانه شده ارتباط داشته باشد. نمونه دیگر درختان تنومند کهنسالی هستند که در روستاهای دورافتاده در جاهایی که بقعه و امامزاده وجود دارد به کرات دیده میشوند. احتمال زیادی وجود دارد که این بقعه ها در واقع مکانهای باستانی باشند که به جهت احترام به همان درختان کهنسال احتمالن توسط بزدیوان یا سایر موجودات بنا شده اند، اما با گذشت زمان از نظر مردم محلی به شکل امامزاده و مکانهای متبرک درآمده اند. این بدان معناست که ویژگی این مناطق نه به علت دفن شدن امامزاده یا انسان خاصی در آنها، بلکه به دلیل وجود زن دانای بزدیوی است که در قالب درخت جاودانه شده است. کسانی که قصد آسیب رساندن یا بریدن این درختان را داشته اند به سرنوشتهای غم انگیز و ترسناکی دچار شده اند.

زبان

در این که بزدیوها دارای زبان ویژه خود هستند تردیدی نیست، هرچند در مورد جزییات این زبان اطلاع خاصی در دسترس نیست. دلیل این مساله آن است که ارتباط انسانها با بزدیوان و سایر انواع دیو نه از طریق شنوایی بلکه از راه دیگری صورت میگیرد که بی نیاز از زبان خاصی است. در طول تاریخ، این مساله زمینه مطالعات و بررسیهای متعددی بوده است. آنچه که مسلم است آن است که دیوها افکار انسانها و حیوانات را میبینند! تاکنون توضیح علمی قابل قبولی در مورد مکانیسم این عمل ارائه نشده است.هر چه هست تقریبن همه شاهدان معتقدند که بزدیو از قوه بینایی برای ارتباط برقرار کردن با انسانها استفاده میکند. در نتیجه کسانی که با بزدیوان ارتباط کلامی برقرار میکنند به زبان خود سخن میگویند و بزدیو نه از طریق حس شنوایی بلکه از راه بینایی منظور افراد را متوجه میشود. نکته عملی آن است که در صورت برخورد با انواع دیو باید به یاد داشته باشیم که دیوها به راحتی محتوای افکار و منویات انسانها را میبینند و در نتیجه بسیار زودتر از آن که فرد قصد انجام عمل خطرناکی را داشته باشد عکس العمل نشان میدهند.

http://www.axgig.com/images/60158452361710470577.jpg

حرکت در زمان و مکان

بزدیوها معتقدند که زنان دانای قبایل توانایی سفر در زمان و گذر به گذشته و آینده را دارا هستند. مواردی وجود دارد که بزدیوان انسانهای خاصی را به دلایلی (معمولن جهت کمک به قبیله در مقابل تهدیدهای انسانی و …) انتخاب نموده اند. انطور که این افراد گزارش میکنند بزدیو معمولن به فرد اخباری از آینده و گذشته شخصی وی میداده است. چگونگی این امر به علت توانایی سفر زن داتا در زمان و خبر دادن از وقایع آینده است. البته این توانایی فقط محدود به زنان برگزیده قبایل است و بزدیوهای معمولی فاقد آن هستند.

اما حرکت در مکان و توانایی غیب و ظاهر شدن را تقریبن همه انواع دیو از جمله بزدیوها دارا میباشند. هرچند در بزدیوهای معمولی برد مسافت جابجایی معمولن محدود محدود است. مکانیسم این توانایی همچنان نامشخص است و احتمالن به جنسیت ویژه دیوها مرتبط می باشد. آنچه به طور سنتی گفته میشود آن است که دیوها به شعله تبدیل شده و از نظر ناپدید میشوند. این که جنسیت این شعله چیست کسی نمیداند. اما هرچه هست فاقد حرارت بوده و در شرایط و مکانهای مختلف به رنگهای متعددی دیده شده است.

مولتی مدیا

این طرح را نگارنده از بزدیوی که در کوههای شمال کشور با وی برخورد کرده کشیده است. بزدیو مذکور که یک بزدیو نر نسبتن مسن بود را صبح زود درحوالی یکی از دهات غرب مازندران دیدم.


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 دی 1393 ساعت 19:55 توسط امیرحسین [cb:post_comment_text] [cb:post_comment_count] | |


:قالبساز: :بهاربیست:



جوجه کام - اصفهان شاپ | مای کپی - مبلمان - قیمت دلار