داستان های ترسناک شب
سلام دوستان عزیز و ببخشید که داستان نگذاشتم به خاطر هک شدن وبلاگ و به خاطر درس و مدرسه
ماجرا در ارتباط با مردی است که هفده سال قبل از دنیا رفته بود. "می" زنی است که
این ماجرا را تعریف می کند که در ارتباط با پدرشوهرش می باشد. او تعریف کرد که
چگونه پدرشوهرش قبل از مرگش تکه کاغذی را درون جعبه ای در کشوی میز کارش مخفی کرده
بود. هیچ یک از اعضای خانواده قبل از مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری از وجود این
کاغذ اطلاعی نداشتند. از قرار معلوم آن کاغذ یک رهنمود و دستور از سوی مرد بود.
مراسم تشییع جنازه در سالن مخصوص برگزاری این مراسم صورت گرفت. بعد طبق آداب و
رسوم چینی ها، تابوت متوفی را به مدت پنج روز در سالن نگه داشتند تا دوستان و
اقوامی که نتوانسته بودند در مراسم شرکت کنند، به دیدن او بیایند و تسلیت بگویند.
رسم براین بود که پسرها و مردهای خانواده شب ها را در سالن سپری کنند و مراقب تابوت
باشند. همان شب اول، نیمه های شب در سکوت مطلق، ناگهان تمام چراغ ها خود به خود خاموش
شد! مردان خانواده تصور کردند که فیوز پریده و یکی از آنها به سراغ جعبه برق رفت تا
مشکل را برطرف سازد ولی فیوز مشکلی نداشت. به هر حال این جریان سه مرتبه دیگر تکرار
شد. کم کم همه به وحشت افتادند و یکی از پسرها سعی کرد با پدرش به نحوی صحبت کند.
در نتیجه به محراب رفت و گفت: پدر، خواهش می کنم این کارها را نکن. ما همگی به وحشت
افتاده ایم! بعد، همه چراغها را خاموش کردند، به جز یک لامپ مهتابی را. پس از مدتی دوباره
همان اتفاق تکرار شد. آنها عودی را سوزادند و به پدرشان گفتند: پدرجان، هرچه می
خواهی ، بگذار ما هم بدانیم. شاید دوست داری همه چراغها خاموش باشند. در نتیجه ما
همه چاغها را خاموش کرده ایم. به جز یک لامپ مهتابی را . پس لطفا ما را نترسان! بعد از آن دیگر اتفاق خاصی رخ نداد. صبح روز بعد، آنها از یک عکاس حرفه ای دعوت
به عمل آوردند تا عکسی از تابوت پدرشان بگیرد. آنها می خواستند یکی از عکسها را به
عنوان یادبود نگه دارند و یکی را برای بزرگترین دختر خانواده بفرستد که چون در
انگلستان زندگی می کرد، نمی توانست در مراسم حضور یابد. هنگامی که عکاس کارش را
آغاز کرد، در کمال حیرت متوجه شد که دوربینش کار نمی کند. از آنجایی که خودش را
عکاس حرفه ای و قابلی می دانست، تا حدی خجالت زده شد. در عین حال با این که می
خواست از رو نرود، کمی احساس وحشت کرد. بزرگترین پسر دوباره عودی را سوزاند و ه
پدرش گفت: پدر جان! ما فقط می خواهیم یک عکس از تو بگیریم تا آن را برای دختر عزیزت
بفرستیم که در انگلستان زندگی می کند و موفق به حضور در مراسم نشده است. بعد از آن از عکاس تقاضا کردند که دوباره امتحان کند و این مرتبه مشکلی پیش
نیامد. بعدا مراسم خاکسپاری نیز به خوبی و خوشی انجام شد. چند رزو بعد از پایان مراسم وقتی دخترها مشغول مرتب کردن کشوهای میزکار پدرشان
بودند، کاغذی را پیدا کردند. آنها تصور می کردند که شاید در این یادداشت کوتاه علت
رخ دادن آن اتفاق عجیب و غریب نوشته شده باشد. آنها به محض دیدن یادداشت، دست خط
پدرشات را تشخیص دادند. در آن یادداشت، او از تمام اعضای خانواده اس خواهش کرده بود
که هیچ یک به خاطر مرگش گریه و زاری نکند. هم چنین درخواست کرده بود که هیچ یک شب
را در سالن در کنار تابوتش سپری نکنند!
پسر عموی بزرگم خانه ای را خرید و آن را بازسازی کرد. آن خانه در
سال ۱۸۷۰ ساخته شده بود و از اوایل ۱۹۹۰ تا به حال کسی در آن اقامت نداشت، یعنی
درست از همان زمانی که مالکش یک پزشک بود و درگذشت. مطب و داروخانه آن دکتر در پشت
خانه واقع شده بود. یک سوئیت سرایداری هم کنار خانه قرار داشت. از قرار معلوم یکی از پسرهای دکتر به دختر جوان سرایدار پیشنهاد
ازدواج می دهد، ولی دکتر مخالفت کرده و در نتیجه دختر بیچاره خودش را پایین پله های
سالن حلق آویز می کند. آن زمان رسم بود که بعد از مرگ هر شخص در خانه، تا مدتی روی
تمام آینه ها و ساعت ها پارچه ای تیره می انداختند تا ارواح مرده ها در آنها گیر
نیفتند ولی از قرار معلوم دکتر از آن رسم بی خبر بود. پسرعموی من نیز که از
دکوراسیون خانه خیلی خوششش آمده بودُ در مدل مبلمان و تابلوها و آینه ها تغییری
ایجاد نکرد. زمانی که در ایام کریسمس من به همراه برادر کوچکم و پسرعموهای دیگر به
دیدن آنجا رفتیم، آینه ای زیبا مقابل راه پله توجه مرا به خود جلب کرد. در حالی که
به دقت و از نزدیک آن آینه را تماشا می کردم، متوجه شدم که چند اثر انگشت روی آن به
چشم می خورد. من با آستین لباسم سعی کردم که آن لکه ها را پاک کنم ولی در کمال حیرت
و ناباوری متوجه شدم که اثر انگشت به خورد آینه رفته است و پاک نمی شود! این تنها
پدیده عجیب و غریب و غیر عادی در آنجا نبود. هنگامی که در سالن می نشستم و همه کنار هم بودیم، به وضوح صدای
آهسته موسیقی و قدم های سبک یک زن یا مرد را می شنیدیم. اگرچه واضح نبود که چه
حرفهایی زده می شود ولی به هر حال صدایی خشمگین یا غضبناک نبود، در واقع می توانم
بگویم که آن سر و صداها خیلی هم دلنشین و خوشایند بودند. هر وقت که به سمت صدا می
رفتم، ناگهان صداها قطع می شدند. ولی در بالای راه پله حقیقتا حضور نحس و شرارت بار
شخصی را احساس می کردم، نه فقط در یک قسمت ، بلکه در تمام قسمت های بالای خانه. اگرچه من هم پسرعمویم را دوست دارم و هم خانه جدیدش را ولی فقط
زمانی به آنجا می روم که مجبور باشم! راستش از طبقه بالای آنجا وحشت دارم.من یک دختر ۱۶
ساله بی باک و شجاع هستم، هیچ گاه از سواری در ترن های خطرناک هوایی ترسی به خود
راه نمی دهم و با رضایت خاطر به تماشای فیلم های جنایی و ترسناک می نشینم ولی
اعتراف می کنم که از آنجا می ترسم. مادرم هنوز حرفهایم را باور نمی کند و به نظرش
دیوانه شده ام، اگرچه خود او هم صدای قدم ها را می شنود و اثرات انگشت را روی آن
آینه می بیند!
علي بالا كش
بدن بابای دریا از پشم سیاه پوشیده شده
است. به هنگام غروب آفتاب و شبها از آب خارج میشود و اگر کسی را در کنار
آب ببیند با خود میبرد. بعضی وقتها هم از بدنه کشتی بالا آمده و ملوانان
را غافلگیر ساخته و با خود میبرد. هیولای یادشده، یکونیم تا دو تن وزن
داشته، حدود ۴ متر بلندی و ۲ متر پهنا دارد. دستوپایش مانند انسان است،
اما انگشتانش کوچک است. صورت او شبیه به گاومیش بوده اما هیکل آن چندین
برابر گاومیش است. بابای دریا به شدت از تیشه و اره هراسان است و به محض
دیدن آنها و یا صدای برخورد دو قطعه آهن از محل دور میشود. چند مورد
دریانوردان نیرومند بابای دریا را به دام انداختند و او را تکهتکه کردند،
اما به محض تماس با آب دریا به شکل نخستین خود درآمده و گریخته است. همان مردم و مویها چون کمند همه تن پر از پشم چون گوسفند یکی سر چو ماهی، تنش چون پلنگ یکی سر چو گاو و تنش چون نهنگ در طی جنگ جهانی دوم، کشتیهای انگلیسی
یک آبزی عجیب را در سواحل بندرلنگه صید کردند، مردم محلی آن را همان بابای
دریا میدانستند. جزییات این صید از سوی مقامات انگلیسی هیچگاه فاش نشد.
قارا قيرناق در باورهاي عاميانه مردم تركمن صحرا كيست؟
باورهاي عاميانه مردم استان فارس درخصوص دي آل
الازنگي هيولاي بختياري !! الازنگي
ايسيچي در فرهنگ عامّه
اصفهان (مانند نجف آباد و لنجانات و کَرسِگان) نام برده و نوشته است که به
اعتقاد و روايت مردم اين نواحي، ايسيچي مانند بختک بيني گِلي دارد و روي
اشخاص خوابيده ميافتد و وقتي بينيش را بگيرند آنها را رها ميکند.
لولو ي سرخرمن.. لولويِ سرِ خَرمن. مَتَرسکِ سر خرمن،
تنبل جاليز. انسان بي فايده و بي اثر، انسان بزرگنما ولي توخالي، انساني که
اعمالش اعمال ذليلانه اي است در پيشبُرد اهداف شخص ديگري، يک شخص ذليل.
شکار مردآزما در روستاي دره گرگ بروجرد
غولک در فرهنگ بوشهر. غول حیوانیست که مرتب تغییر هویت میدهد و از شکلی به شکل دیگر درمیاید.
داستان غول وغولک مفصل است و در متون ادبی نیز به کرات آمده است که:غول
انسانها را گول میزند وانها را به مسیرهای انحرافی می کشاند؛همچنین این
کلمه برای انسانهای بد شکل و دورو نیز به کار می رود.
بوسلامه(بوسلمه) هيولاي نوستال دريانوردان بوشهري !! در باور دريا نوردان قديم بوشهر هيولاي دريايي به نام بوسلامه بوده است
که در شب هاي تاريک دريا به کشتي ها حمله ميکرده و دريانوردان و جاشوهاي
جوان را با خود ميبرده و خون و گوشت آنان را ميخورده است.
كرزنگرو
نام حيواني است كه اندكي از گربه بزرگتر است و بيشتر در بيشه زارهاي كنار
رودخانه زیست مي کند.درباره كرزنگرو دیدگاه های گوناگونی وجود دارد که از
جمله آنها می توان موارد ذیل را نام برد : كر
در گويش لري به معناي بچه ، زنگ به معناي سياه و مشكي و رو هم در واقع
همان چهره و رخ مي باشد كه روي هم رفته به معني بچه ي سياه رو مي باشد.دشتی ها از واژه دی زنگرو (دی= مادر) استفاده می کنند دکتر
حمیدی در فرهنگ نامه بوشهر کرزنگرو را بچه بر یا کودک ربا می نامد و بر
این اعتقاد است که کرزنگرو حیوانی است که با خود بچه حمل می کند و احتمال
می دهد که در گذشته های دور در مناطق دشتی و دشتستان کانگرو که اکنون
زیستگاهش بیشتر در قاره اقیانوسیه می باشد وجود داشته است. کتاب
سیری در گویش دشتستان کرزنگرو را مرکب کلمه کر به معنای فرزند مذکر،زن و
گرو به معنای گیرنده و در مجموع به معنای گیرنده فرزند زنان تعریف می کند. نظریه
های گوناگونی در مورد این حیوان وجود دارد ولي هيچ گاه شخصی را ندیده اند
كه كرزنگرو به او حمله كرده باشد یا فردی کرزنگرو را دیده باشد.همين موضوع
باعث مي شود تا اين نكته به ذهن بيايد كه شايد اين حيوان هم مانند غولك ،
ساخته دست افسانه هاي ما باشد. قدیمی
ها اين حيوان را بسيار چالاك و سريع میدانند و معتقدند این حیوان در برابر
كوچكترين حركتي به راحتي از خود انعطاف نشان مي دهد. بيني اين حيوان حساس
ترين نقطه بدنش مي باشد وچشم هاي براقي دارد.شايد بتوان این ویژگی ها را با
خصوصیات گربه وحشي نزدیک دانست. بزرگ
ترها در قديم براي ترساندن بچه ها از اين واژه استفاده مي كرده اند و برای
این که آنها بازیگوشی را کنار بگذارند وبه خواب بروند به آنها می گفتند که
بخوابند و گر نه کرزنگرو می آید و آنها را با خود می برد.حتی در گذشته
زمانی که فرزندان برای شنا به رودخانه می رفتند بزرگتر ها به آنها سفارش می
نمودند تا از نزدیک شدن به گرداب ها و آب های بزرگ خودداری نمایند و بر
این اعتقاد بودند که کرزنگرو در آبهای عمیق بیشتر وجود دارد و ممکن است به
آنها حمله کند و غرقشان نماید.به همین سبب بود که خواسته يا ناخواسته و قبل
از ورود به آب اين تصور به ذهنشان مي آمد كه نكند كرزنگرو در آب باشد و
به آنها حمله نمايد.
يال چيست؟ يال كيست؟ يال يه موجودي كه كه در افسانه هاي محلي شهر
بوشهر ازش نامبرده شده كه زنان آبستن رو مورد آذار واذيت قرار ميده.. من
خودم به اين باور اعتقاد دارم چون حدود 11 سال پيش مادرم مورد حمله اين
موجود قرار گرفت اون موقع ها مادرم باردار بود واز مكاني رعب انگيز كه از
كوچه هاي تنگ وتاريك بوشهر كه درختان انبوهي شاخه گسترده بودن (اونموقع
اكثر كوچه هاي بوشهر وضعيت اينچنيني داشتن!)عبور ميكرد كه اين اتفاق براش
مي افته . معرف كلي. موجودي افسانه اي در جنوب ، از
دشمنان زنان است ، جگرخوار است ، درون زن حامله نفوذ كرده ونوزاد درونش را
مورد حمله قرار ميدهد ،يال در جنوب « دي يال » مادر يال هم مي نامند . روايت ديگر از يه بوشهري: روايت قديما جن وحشتناکي وجود داشته بنام
يال با شکل وشمايل زن...موهاي بلند وچشمهاي سرخ...که کارش حمله به زناي
آبستن بوده...بخاطر همين قديما زناي آبستن با کارد تو شبا راه
ميرفتن...ميگن يه طوراي يال ازکاردحساسيت داشته!!!
لولو شم شم
افسانه هاي محلي مردم گلستان درخصوص هيولا!!
پاگنده يا آل در شمال ايران به روايت محمد.. داستان واقعی از رویت پاگنده در پیموت شهرستان نور استان مازندران پیموت یکی از روستا های شهرستان" نور" که در کوهای وجنگل بكر
واقع شده من خودم بچه پیموتم مردم اینجا به دفعات موجودی رو دیدن که سه
چهار متر قد داره تقریبا مث میمونه و پشم سیاه رو تنش داره که مردم اینجا
بهش میگن ال این مشخصات خیلی شبیه "ساسکواچ" ولی مردم اینجا بهش میگن" ال"
یه خاطره از دوره جوانی پدرم که همش تعریف میکنه اینه که یه روز داشت
توزمین قدم میزد ک یه ردپایی تو برف دید که بین نیم تا یه متر طولش بود
فاصله قدم ها هم خیلی از هم دور بود ک نشون میداد طرف یه چهار متری قد
داشته ولی پدرم خودشو ندید و رفت از پدربزرگم که الان فوت کرده پرسید گفت
که "اله" پدربزرگم قبلا از اینا دیده بود جالبه قدیمیای اینجا این موجود
چهار متری نیمه میمونه پرمورو از جنیان میدونن ومیگن با آدم کاری نداره
وخیلی بیتفاوت از آدم رد میشه ولی مهم تر از همه اینه که یکی از اقوام آقای
"رشید پور" هفته پیش جلوی ویلای ما یکی از اینا رو دید و میخکوب شد البته
فکر نکنم به وفور وجود دارن باید خیلی خوش شانس باشی که بتونی یه دونه از
اونا رو ببینی اینایی که نقل کردم از آدمای جا افتاده و با اصلی بودن پدر
من خودش فرهنگیه وآدم خشکیه فکر نکنم بابت همچین چیزی دروغ گفته باشه ولی
جنگل های پیموت برا من یکی که راز آلود شده .
"دي زنگرو" در باور هاي عاميانه مردم بوشهر .!
آشنایی با انواع و آداب و رسوم موجودات ناپیدای ساکن فلات ایران. دیوها. فصل بزدیوان.
حاملان فرهنگ بز دیوها اصولن فاقد فرهنگ مکتوب هستند و آداب و رسوم و تاریخ به صورت
سینه به سینه و شفاهی با روشی منحصر به فرد منتقل میشود. بزدیوهای ماده به
علت عمر طولانی چندصد ساله حاملان اصلی فرهنگ هستند. پیرترین زن در هر
قبیله وظیفه حفظ و اشاعه فرهنگ و تاریخ و انتقال آن به نسل بعد را بر عهده
دارد. از چگونگی انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر اطلاعات چندانی در دست
نیست، ولی آنچه که از طریق افرادی که با بزدیوان ارتباطات نزدیکی حاصل کرده
اند و معدود کسانی که مدتی در میان بزدیوها زندگی کرده اند (که البته
بسیار انگشت شمارند و اکثرن تمایلی به تعریف کردن تجربیات خود ندارند)
میدانیم این است که زن دانای قبیله در هنگام مرگ یکی از دختران قبیله را بر
میگزیند و به مدت یک سال به همراه او از نظرها غایب میشود. بعد از پایان
دوره یک ساله این تنها دختر برگزیده است که به قبیله باز میگردد و پیرزن
دانا برای همیشه ناپدید میشود. در میان بزدیوان این اعتقاد وجود دارد که
زنان دانا همگی بعد از مرگ در قالب درختان جاودانه میشوند و در نتیجه یکی
از وظایف زن دانای قبیله، مخصوصن در مواقع حساس، خلوت کردن در میان جنگل و
سخن گفتن با درختان کهنسالی است که در واقع نسل های مختلف زنان دانا هستند.
بزدیوان برای درختان کهنسال خود احترام و توجه خاصی قائلند و به هر صورت
ممکن از آنها در مقابل آسیب ها و تهدیدهای انسانی محافظت میکنند. شاهدان عینی مواردی از سخن گفتن درختان کهنسال در میانه جنگلها را گزارش
کردهاند. به ویژه هیزم شکنان روستایی داستانهای مختلفی در سینه دارند از
درختانی که بر سر کسانی که قصد بریدن شاخه و تنه شان را داشته اند بلاهایی
آورده اند و یا آنها را تهدید نموده اند. احتمال دارد که این داستانها به
همان بزدیوهای دانای جاودانه شده ارتباط داشته باشد. نمونه دیگر درختان
تنومند کهنسالی هستند که در روستاهای دورافتاده در جاهایی که بقعه و
امامزاده وجود دارد به کرات دیده میشوند. احتمال زیادی وجود دارد که این
بقعه ها در واقع مکانهای باستانی باشند که به جهت احترام به همان درختان
کهنسال احتمالن توسط بزدیوان یا سایر موجودات بنا شده اند، اما با گذشت
زمان از نظر مردم محلی به شکل امامزاده و مکانهای متبرک درآمده اند. این
بدان معناست که ویژگی این مناطق نه به علت دفن شدن امامزاده یا انسان خاصی
در آنها، بلکه به دلیل وجود زن دانای بزدیوی است که در قالب درخت جاودانه
شده است. کسانی که قصد آسیب رساندن یا بریدن این درختان را داشته اند به
سرنوشتهای غم انگیز و ترسناکی دچار شده اند. زبان در این که بزدیوها دارای زبان ویژه خود هستند تردیدی نیست، هرچند در
مورد جزییات این زبان اطلاع خاصی در دسترس نیست. دلیل این مساله آن است که
ارتباط انسانها با بزدیوان و سایر انواع دیو نه از طریق شنوایی بلکه از راه
دیگری صورت میگیرد که بی نیاز از زبان خاصی است. در طول تاریخ، این مساله
زمینه مطالعات و بررسیهای متعددی بوده است. آنچه که مسلم است آن است که
دیوها افکار انسانها و حیوانات را میبینند! تاکنون
توضیح علمی قابل قبولی در مورد مکانیسم این عمل ارائه نشده است.هر چه هست
تقریبن همه شاهدان معتقدند که بزدیو از قوه بینایی برای ارتباط برقرار کردن
با انسانها استفاده میکند. در نتیجه کسانی که با بزدیوان ارتباط کلامی
برقرار میکنند به زبان خود سخن میگویند و بزدیو نه از طریق حس شنوایی بلکه
از راه بینایی منظور افراد را متوجه میشود. نکته عملی آن است که در صورت
برخورد با انواع دیو باید به یاد داشته باشیم که دیوها به راحتی محتوای
افکار و منویات انسانها را میبینند و در نتیجه بسیار زودتر از آن که فرد
قصد انجام عمل خطرناکی را داشته باشد عکس العمل نشان میدهند. حرکت در زمان و مکان بزدیوها معتقدند که زنان دانای قبایل توانایی سفر در زمان و گذر به
گذشته و آینده را دارا هستند. مواردی وجود دارد که بزدیوان انسانهای خاصی
را به دلایلی (معمولن جهت کمک به قبیله در مقابل تهدیدهای انسانی و …)
انتخاب نموده اند. انطور که این افراد گزارش میکنند بزدیو معمولن به فرد
اخباری از آینده و گذشته شخصی وی میداده است. چگونگی این امر به علت
توانایی سفر زن داتا در زمان و خبر دادن از وقایع آینده است. البته این
توانایی فقط محدود به زنان برگزیده قبایل است و بزدیوهای معمولی فاقد آن
هستند. اما حرکت در مکان و توانایی غیب و ظاهر شدن را تقریبن همه انواع دیو از
جمله بزدیوها دارا میباشند. هرچند در بزدیوهای معمولی برد مسافت جابجایی
معمولن محدود محدود است. مکانیسم این توانایی همچنان نامشخص است و احتمالن
به جنسیت ویژه دیوها مرتبط می باشد. آنچه به طور سنتی گفته میشود آن است که
دیوها به شعله تبدیل شده و از نظر ناپدید میشوند. این که جنسیت این شعله
چیست کسی نمیداند. اما هرچه هست فاقد حرارت بوده و در شرایط و مکانهای
مختلف به رنگهای متعددی دیده شده است. مولتی مدیا این طرح را نگارنده از بزدیوی که در کوههای شمال کشور با وی برخورد کرده
کشیده است. بزدیو مذکور که یک بزدیو نر نسبتن مسن بود را صبح زود درحوالی
یکی از دهات غرب مازندران دیدم.
ادامه مطلب
ادمه مطلب؟؟؟؟
ادامه مطلب
ادامه مطلب
این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
ادامه مطلب
نام بازی : alien isolation
ناشر : Sega
پلاتفرم : pc . x360 . xone . ps4 . ps3
در فضا . کسی نمیتواند کمکتان کند . و نباید به پشتت نگاه کنی وگرنه ناگهان ..........
بازی alien همیشه برای سبک جنگی اش جالب بود یا در کل سری خوبی داشته اما این بار مثل اینکه خیلی عوض شده
میتوان این نسخه را نسخه ای متفاوت از تمام alien ها دانست
زیرا سبک و گرافیک و گیم پلی بازی خیلی عوض شده و بازی سبک ترسناک گرفته
__________________________________________
Dying light
نام بازی : Dying light
ناشر : Wanner bros
پلاتفرم : Xone . X360 . pc .ps3 . ps4
زامبی ها . سبک open world . و کمی جنگ ....
اگه از طرفداران بازی های زامبی هستید این را حتما بازی کنید
چرا که این یک بازی هم زامبی کشی دارد هم open world هست
حالا چرا ترسناک !!! مگر زامبی ترسناک است !!!
بله ! این بار زامبی ها در تاریکی خوب خود را نشان داده اند و ترس را در گیمر به وجود اورده اند
در نگاه اول میتوان گفت این بازی تقلید کوچکی از بازی Dead island هست ولی کاملا هیجان بازی عوض شده و هیجانی باور نکردنی دارد
البته شما نمیتوانید با 50 تا زامبی یا 20 تا بجنگید بلکه باید فرار کنید
چرا که زامبی ها قوی تر اند و توانایی بالا رفتن از ان مکان هایی که شما
میتوانید بالا بروید را دارند
____________________________________________
The forest
نام بازی : The forest
ناشر یا سازنده : End Night Game
پلاتفرم : PC
هواپیما سقوط کرده است !!! ولی تو تنها بازمانده از این سقوط هستی !! تو در
یک جزیره ی زیبا گیر کرده ای ! اما همش این روز زیبا و روشن نیست و این
جزیره شب هایش ترسناک هست که موجوداتی میخواهند تورا بکشند و ناگهان ......
بازی در سبک survival و ترسناک
شما در بازی میتوانید مثل یک جزیره نشین زندگی کنید و تبر خود را بردارید و
درختان را قطع کنید و با چوبشان وسایل بسازید که بدردتان بخورد ولی شب ها
در تاریکی موجوداتی (ممکنه است بودایی ها به شما حمله ور شن و شما در دفاع
از خود با وسایل مانند تبر و چوب و .... به جنگشان بروید و شما در قار با
چراغ قوه اتان میگردید ان هم قار های ترسناک و پر از جنازه ی انسان
_____________________________
Routine
نام بازی : Routine
ناشر یا سازنده بازی : Lunar software
پلاتفرم : Pc . Mac
بالاخره به ایستگاه رسیدیم اما !!! هیچکی نیست .....
بازی در سبک اول شخص و survival
این بازی بسیار زیبا هستش
و
ترسناک !!!
در محیط تاریک صدایی میشنوید به همه جا نگاه میکنید ببینید ان چی بود ؟؟! اما چیزی نمیبینید
ناگهان میبینید پشتتان موجودی است و با نگاه کرد به او نوری پخش میشود و
شما با تفنگ خود بروی ان نشانه میگیرید ان یک ربات است !!! و شما ان را
میکشید !!!
بازی در سال های اینده اتفاق میوفتد که شما در فضا هستید البته فضایی ترسناک ...
_____________________________________
The Evil Within
نام بازی : The Evil Within
ناشر : betesda
پلاتفرم : Ps4 . Ps3 . pc . Xbox one . Xbox 360
میتوان این بازی را مانند بازی resident evil دانست یا شاید شباهت زیاد بازی به resident evil 6
اما این بازی یک حس متفاوت را نشون میدهد (حس ترس و حس هیجان)
و این که با تفنگ با موجوداتی ترسناک بجنگید
_______________________________________
Among the sleep
نام بازی : Among the sleep
ناشر یا سازنده : krillbite studio
پلاتفرم : Pc . Mac . linux
چرا هیچکی نیست !؟ کسی انجا است ؟!! در تاریکی موجودی .....
یکی از قشنگی های این بازی و جالبیاش این است که شما در نقش یک کودک کوچک
هستید که در خانه تنها است و با کابوس ها هیولا ها و خانه ی جن زده باید
مبارزه کند . البته مبارزه که نه فرار !!! انگار این بازی چیزی شبیه به
outlast است ولی شما یک کودک هستید
حالت دوربین در بازی به صورت عالی است جوری که شما واقعا فکر میکنید در نقش
یک کودک هستید . محیط ترساک بازی و حالت ترساندن در این بازی عالی است
_________________________________
Day light
نام بازی : Day Light
ناشر : atlus
پلاتفرم : PC . PS4
شما هیچ گونه سلاحی ندارید به جز یک موبایل !!!
و با نوری کم به ادامه راه اتان بروید
شما انگار در بیمارستانی گیر کرده اید ان هم بیمارستانی تاریک
البته شما میتوانید با روشن کردن مشعل و .... نوری بیشتر بسازید
شما باید به دنبال راهی به بیرون باشید
البته شما تنها نیستید ....
__________________________
Fran bow
نام بازی : Fran bow
ناشر یا سازنده : killmonday
پلاتفرم : Pc . Mac . linux . ios . android . windows phone
همچیز خوب است !!!
این بازی در سبک خودش عالی است . داستان جالبی هم دارد
او روزی میبیند پدر و مادرش تیکه پاره شده اند و مرده اند . این داستان
ناراحت کننده ای برای او است که او به جنگل پناه میبرد و .... که چند نفر
اورا پیدا میکنند
داستان جالب و کمی ترسناک این دختر بچه جالب است هرچند او تنها دوستی که دارد یک گربه ی سیاه است به نام midnight
این چند نفر اورا به مکانی تیمارستان میبرن اما ماجرا ترسناک این نفرین از تیمارستان شروع میشود
_________________________
Out last : whistle blower
نام بازی : Out last : whistle blower
سازنده یا ناشر : red barrel
پلاتفرم : pc . ps4
اگه جز طرفداران بازی های ترسناک باشید حتما outlast رو بازی کردید ؟؟!!
این بار DLC جدید این بازی را میبینید که بازی را با مراحلی جالب تر همراه کرده است
__________________________
نویسنده : خودم
ادامه مطلب
این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
این مطلب از سایت شگفتیها کپی شده است:
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
ادامه مطلب
داستان ترسناک
در
زمانی که نوجوان بودم به همراه سه برادر و دو خواهر و پدر و مادرم در خانه
ای در همین روستا زندگی می کردم که شامل دو اتاق و یک راهرو و یک زیرپله
همچنین یک تراس و یک حیات بسیار بزرگ همانند یک باغ بود که در آن انواع مرغ
و خروس و غاز و اردک وجود داشت و در خانه هم طبق معمول گذشتگان همۀ
خانواده در یک اتاق می خوابیدند در یکی از شبها که خوابم نمی برد
صداهایی
شنیدم یکی از برادرانم را که کنار من خوابیده بود صدا زدم و هر دو به
آرامی پشت درب اتاق که شیشه بود و کاملاً راهرو و پله هایی ...که
از روی زیرپله به پشت بام می رفت دیده می شد رفتیم و به راهرو که صدا از
آنجا می آمد نگاه کردیم و با کمال تعجب دیدیم چهار نفر که حدود شصت سانت
قدشان بود و یکی از آنها یک چادر گلگلی به سر داشت از زیرپله بیرون آمده و
به سمت پله ها برای رفتن به پشت بام در حرکت بودند که ناگهان برادرم فریاد
کشید دزد
و با صدای او همه بیدار شدند و آن چهار نفر هم رفتند وقتی
جریان را برای پدرم گفتم لحظاتی به مادرم خیره شد و بعد گفت به نظرتان آمده
و چیزی نبوده و فردای آن روز پدرم پیرمردی را به خانه آورد و کلیه لوازم
زیرپله را خالی کردند و آن پیرمرد شروع کرد به خواندن دعا که لحظه ای
نگذشته بود پیرمرد غش کرد و بعد از به هوش آمدن دیگر نمی توانست راه برود
و
چیزی به پدرم گفت که نمی دانم چه بود ولی هرچه بود پدرم را بر آن داشت تا
خانه را فروخته و تغییر مکان بدهیم و تا فروختن خانه که آن هم در روستا کار
ساده ای نبود به خانۀ پدر بزرگم رفتیم چند روز نگذشته بود که شب پدر بزرگم
برای گرفتن آب رفت و کسی نمی داند چه اتفاقی برایش افتاد که سر زمین کشته
شد
یکماه پس از آن برادرم که در آن شب با من بود ناپدید شد و چند روز
بعد جسدش را در چاه پیدا کردند پدرم که از این اتفاقات بسیار دلشکسته و
نگران بود نزد کسی رفت که در یکی از روستاهای اطراف بود و بسیار هم معروف
بود و جریان را برایش گفت و جویای راه چاره ای شده که آن شخص توصیه کرده
بود فوراً به خانۀ خودمان بازگردیم تا از اتفاقات بعدی جلوگیری شود و دیگر
چه چیزی به پدرم گفته بود که از آن به بعد برخوردش با من تغییر کرده بود و
طوری با من رفتار می کرد که انگار از آنها نیستم و همه چیز تقصیر من بوده
به هر صورت به منزل خودمان برگشتیم
و ماهها خبری نبود تا اینکه یک شب
در نیمه های شب کسی مرا تکان داده و بیدار کرد وقتی چشمانم را باز کردم
دیدم دختر جوانی است که با خنده به من گفت بلند شو دنبالم بیا نمی دانم
چگونه شد که نه قدرت مخالفت داشتم و نه فریاد بی اختیار دنبالش رفتم و مرا
به سالن بسیار بزرگی که در زیر زمین بود برد در آنجا عدۀ زیادی بودند همه
مرا نگاه می کردند و خارج می شدند
ولی هنگام خروج می دیدم تبدیل به
گربه می شوند و روی دو پا راه می روند دخترک جلو آمد و دست مرا گرفت و از
آنجا خارج شدیم دیدم در یک بیابان وسیع هستیم پرسیدم آنها که بودند و چرا
من آنها را اینگونه می دیدم
دختر جوان گفت آنها اقوام من بودند و ما از
جنیان هستیم و زمانی که تو متولد شدی من همبازی تو بودم و وقتی مادرت دچار
بیماری شد و نتوانست دیگر ترا شیر بدهد این ما بودیم که شبها تو را سیر می
کردیم و من تا صبح همراهت می ماندم از آن به بعد همیشه آن دختر آمده و مرا
به همراه خود می برد
بعد از مدتی راجع به اتفاقات گذشته از او سؤال
کردم و او گفت مقصر پدرت و آن پیر مرد بود که باعث شدند به برادان من آسیب
برسد و بعد از آن تا به امروز این دختر جن با من است و پس از مرگ پدر و
مادرم به اینجا آمدم و روزی به خواستگاری دختری از اهالی همین آبادی رفتم
که صبح آن روز خبردار شدم دخترک بینوا هنگام درست کردن آتش دچار سوختگی
شدید شده
و بعد از آن این دختر جن به من گفت هرگز نمی توانی با کسی
ازدواج کنی من نمی گذارم از آن روز تا به حال این دختر و دو جن دیگر همیشه
با من و در اینجا هستند که تو آن شب یکی از آنها را دیدی
ادامه مطلب
"علي بالا كش" كيست؟!
سلام امروز يكي از دوستانم كه اصالتا ستهراني مطلبي رو بدستم رسوند كه
براي من جالب بود،همه ماها حتما در دوران كودكي با واژه لولو خورخوره
اشنايي داريم كه والدين براي ترسوندن كودكان براي جلوگيري از شيطنت يا
وادار كردن براي خوردن غذا مارو ميترسوندن!
اين دفعه براتون ورژن تهراني لولو خورخوره رو درنظر گرفتم ..با عذرخواهي به دليل كوتاهي متن.
از زبان خود نويسنده:
"علي بالا كش" براي ترسوندن بچه ها استفاده ميشد يادش بخير بچه که بودم
مامانم هر بار ميخواست بخوابونمون يا شيطوني نکنيم ميگفت اگه نخوابيد علي
بالا کش از پنجره مياد ميبردتون !
ادامه مطلب
ادامه مطلب
به ترکي قارا قيرناق معني فارسيش ميشه ديو سياه
در
منطقه ترکمن صحرا نيز مردمي که در کنار رودخانه گرگانرود زندگي مي کنند به
وجود چنين چيزي اعتقاد دارند و حتي کساني نيز وجود دارند که اين موجود
انسان مانند با مويي بلند و بدني پر از مو را در ساحل رودخانه ديده اند.
قارا
قرناق موجودی است پر از مو با موهایی بسیار بلند که روی زمین کشیده می شود
و ظاهری کریه و بدون جامه و مردم اعتقاد دارند در کناره های رودخانه و
دریا دیده می شود. گویا مرد و زن هستند. به سوی انسان حمله می کرده و آنها
را به داخل آب میکشانیده. مردم محلی اعتقاد دارند تا همین 10-20 سال پیش و
قبل از افزایش شمار انسان ها در حوضه رودخانه به شمار زیاد دیده می شده
است. من یادمه که در دوران کودکیم به ما می گفتند که سر ظهر و شب نباید
کنار آب بروید. یکی از دوستان از قول پدرش می گفت که سر ظهر که رفته بوده
کنار گرگانرود در کنار رودخانه زنی را دیده که موهایی بلند داشته و در حال
شانه کردن آن بوده..
ادامه مطلب
باورهاي عاميانه مردم استان فارس درخصوص دي آل
دي آل يا ننه ال زني بدتركيب وسيه چرده با لباسهاي عجيب غريبرب،بلند
وموهاي فرفري انباشته شده به روي هم كه دندانهاي نيش مانند،قيافه اي ترسناك
از خانواده جن وپريان كه در سياهي شب هر از گاهي باعث آزار زايمان زناني
ميشود كه ناديده ها را باور دارند آزار دي ال گاهي منجر به مرگ يا بي هوشي
در زن درحال زايمان ميگردد گاهي ساعت ها وگاهي چند روز بعد از زايمان زن
زائو دچار ال زدگي ميشود كه براي پيشگيري از اين كار بايد چاقو/سوزن قفلي/ شي اهني/در بسترر زن قرار دهند تا مانع ال زدگي گردد.
دي آل با دسته هاي موي بافته شده بز حساس است زني كه دچار ال زدگي شده واز
هوش رفته ماماي روستاي پير كهنه كار،موي بافته شده بز دوطرف صورت او مي
زند، وردي ميخواند تا به هوش ايد.دوطرف بازو وگزدن زن را با همين موه هاي
بافت شده مي بندند و دستور ميدهند اطراف اتاقش را همين موهاي بافته شده مي
بندد ودستور ميدهد اطراف اتاقش را همين موه ها از ديوار اويزان كنند چون بر
اين باور است كه دي ال به مو حساس است يك جفتنخ ريسمان سياه وسفيد هم به
ساق دوپاي زن ال زده ميبندند تا با استفاده از اين شگرد ها مانع ورود وازار
دهي ال شوند حتي گاهي شبها بچه هايي كه نميخوابند وايراد ميگيرند با عنوان
"دي ال اومد" او را مي ترسانند تا زود بخوابند.
.بچه هاي امروز انقدر هوشيارند كه تانبينند باور نميكنند وهنوز كسي دي آل
رو به چشم نديده نه در فرگ ونه در حومه فرگ كه شامل تمام جهان ميشود.
دي=مار
ادامه مطلب
نمونه اي از افسانه در فرهنگ بختياري:
در
چند افسانه بختياري با موجودي به نام الازنگي آشنا مي شويم. او غولي است
آدم خوار که به شکل هاي مختلي در مي آيد در افسانه يا متل ماه تي تي يا
تمتي که در فرهنگ بختياري بسيار معروف و پرطرفدار است، هفت دختر به علت فقر
و نداري خانواده ها در کوهستان رها مي شوند.پس از فراز و نشيب هاي بسار
اسير الازنگي مي شوند. الازنگي که بوي آدميزاد را تشخيص مي دهد در هيات
پيرمردي از در صلح و فريب در مي آيد تا هفت دوشيزه را بخورد. "تمتي" که در
عين حال زيباترين، کوچکترين و با هوش ترين آن هاست فريب الازنگي را نخورده
بر خواب و غفلت غلبه مي کند و با بريدن دست خود و پاشيدن نمک به آن تاپگاه
ديوار را به خدمت مي گيرد. الازنگي که انديشه اي جز خوردن دخترکان ندارد
بنده وار بهانه و دستورات تمتي را اجرا مي کند از يک سو" تمتي" به دست ديو
ابزار و وسايل فرار و هلاک ديو را تهيه مي کند و از ديگر سو الازنگي به
اميد غفلت و فريب دختران صبر مي کند تا آن ها به خواب روند. اما هر گاه
مراجعت مي کند تمتي را بيدار مي بيند. تمتي پس از تهيه هفت خيگ روغن، هفت
دست لباس مردانه، هفت اسب رهوار، هفت بار تيغ و سوزه و هفت من نمک به دست
الازنگي آخر او را به دنبال نخود سياه مي فرستد و با گريه از او مي خواهد
که آب سله( سبد ته کنده) برايشان بياورد. الازنگي به سراغ آب مي رود و از
ديگر سو دختران گريخته، خيگ ها را به جاي خود قرار مي دهند. ديو از سر خشم
تهي دست و بدون آب برميگردد تا به هر قيمتي و از سر قدرت دخترکان را بخورد
اما به خيگ هاي روغن هجوم مي آورد و متوجه فريب تمتي مي شود. مسير فرار
آنان را پيش مي گيرد تيغ و سوزن به پاي او رفته و نمک زخم او را شديدتر مي
کند. تمتي و ديگر دختران با لباس مردانه از آب عبور مي کنند. الازنگي
دوباره در هيات پيرمرد مهربان قصد فريب آنان را دارد در آخرين لحظه تمتي از
الازنگي مي خواهد که پا بر سنگ سفيد بگذارد و از آب عبور کند اما سنگ سفيد
چيزي جز کف آب نبود و الازنگي به دست دختران به هلاکت مي رسد.
ادامه مطلب
"ايسيچي" درباورهاي محلي مردم اصفهان كيست؟
اين مردم آل و ايسيچي را يکي ميدانند و ميگويند که ايسيچي بچهها را ميدزدد و ميبرد و به جاي آنها بچههاي بد ميآورد.
ايسيچي در فرهنگ گذشته مردم منطقه لنجانات آن را به شکل يک موجود چهار دست
و پا مي دانستند که شب ها و در هنگاه خواب به شما حمله ور شده و قصد خفه
کردنتان را دارد. حتي در مواردي بزرگ ترها براي ترساندن کودکان از لفظ
ايسيچي استفاده مي کردند. البته امروزه مشخص شده است که ايسيچي بيشتر زمان
هايي حمله مي کرده است که شما غذاي نسبتا زياد و سنگيني براي شام صرف کرده
بوديد! در واقع به علت مصرف بيش از حد غذا در وعده شام، هنگام خواب به شما
احساس تنگي نفس دست مي دهد و چون در قديم علت اين تنگي نفس را نمي دانستند
آن را به موجودي خيالي به نام ايسيچي نسبت مي داده اند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
"تپ تپو" درباورهاي محلي مردمان ايل بختياري واستان لرستان كيست؟
در گذشته از جمله
باورهاي خرافي مردم ايل وعشاير بختياري وجود موجودي نامرئي به نام تپ تپو
بود و معتقد بودند که گاهي در موقع خواب خود را بر روي شخص خوابيده اند
انداخته و او را خفه ميکند. از علائم تپ
تپو گرفتگي نفس و خرناس است و ايلوندان متعقد بودند تپ تپو مهرهايش را که
گردنبندي است روي مشکهاي اب ميگذارد و بعدأ به سراغ آدم مي آيد. اعتقاد بر
اين است که هنگام تپ تپو گرفتگي بايد شخص مبتلا بگويد: << دا دا آو
اخم >> (مادر مادر اب ميخواهم) که تپ تپو فرار و شخص را رها کند.
و ميگويند که اگه گردن بند تپ تپو رو بکشي آرزو هاتو بر آورده ميکنه
ادامه مطلب
مردآزما نام نوعي جن است که مردم
بلوچ معتقداند که اگر کسي از وي نترسد با او دوست مي شود و اگر از او
بترسند با ترساندن قرباني اش را از پا در مي آورد در مناطق کردنشين از اين
موجود به نام جوان ازما نام برده مي شود در خراسان جنوبي مردآزما را «مرده
آزما» هم مي نامند و او را موجودي زشت روي مي دانند که محل زندگي اش
گورستان هاي خوف ناک و گاه آسياب هاي کهنه آبي و بادي است .
در
اين ويدئو شخصي توضيحاتي در اين خصوي ميدهد،همچنين وي ادعا ميكند اين
مخلوق بصورت ايستاده وشكل آدميزاد بوده واسم شخص را صدا ميكند وان شخص پس
از كشتن اين موجود ادعا ميكند به اين شكل اين جانور عجيب تغيير شكل ميدهد!
ادامه مطلب
"حش" (hash) كيست؟
حش در تصور عاميانه مردم بوشهر موجوديست كه هنگام خواب انسان را خفه
ميكند اين موجود افرادي را كه روي شكم خوابيده اند مورد حمله قرار
ميدهد،حس خفگي و ناتواني ازجمله نشانه حمله "حش" ميباشد اين موجود را
ميتوان نسخه بوشهري بختك دانست.
ادامه مطلب
همچنین در تعریف دیگر درباره غول چنین آمده است:
موجود افسانه اي كه مردم منظقه معتقدند اين موجود گاهي صرفاً براي خنده و
مسخره پيش آدميزاد ظاهر مي شود . به شكل هاي مختلف در مي آيد و از سوزن و
جوالدوز مي ترسد . در ميان مردم كرانه خليج فارس مثل ها و قصه هاي بسياري
درباره غولك و جن و پري و ديو شنيده مي شود .
[ آخر همه اش كه به دل و
جيگر تنها نيست ، زور و بازو هم لازمه ، اونم جنگيدن با وزراي بحريني كه يه
گز مل داره و مثل « غولك » مي مونه ]
[ سكينه گفت حبيب سبيل بود ، خواسته خالو را لخت كند . هاجر گفت « غولك » بود . مذتضي گفت : خالو بهره داره ]
[ حول و حوشم ، آل و يال و « غولك » است / زرق و برق زر كلام پولك است ]
[ از همه بدتر دريا هم با او خوب تا نكرد و مثل « غولك » روي زندگي اش افتاد ]
ادامه مطلب
بوسلامه
بيشتر زاييده اوهام و ترس جاشوها از تاريکي مطلق دريا و عقايد خرافي مردم
در آن دوران بوده و به هيچ وجه وجود خارجي نداشته است.
جاشو پس از
چندين ماه دوري از خانواده و کار سخت و طاقت فرسا بر روي دريا و مواجه با
خطرات بسيار از نظر فکري و روحي به سطح پاييني نزول ميکرده است و در اين
حالات اوهام و تفکرات خرافي و خيالي به سراغ جاشوها و دريانوردان مي امد که
همراه با ترس و وحشت فراوان بوده است و گاها از شدت ترس و فشار عصبي و
روحي خود را به آب مي انداخته اند و جان خود را از دست مي داده اند.
اين
باور در بين ساحل نشينان نيز رواج داشته تا آنجا که بر اين باور بوده اند
که بوسلامه در کنار ساحل به کمين مينشيند و کودکاني که در دريا مشغول بازي
هستند را با خود ميبرد.
تا کنون هيچ جاشو و دريانوردي بوسلامه يا
همان هيولاي دريا را به چشم نديده و همگي فقط به نقل از ديگران از اين
موجود خيالي صحبت کرده اند.
ادامه مطلب
ولی معمولا در مناطق شمالی استان بوشهر از واژه کرزنگرو(کر=پسر) استفاده می کنند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
در باورهاي محلي مردم همدان وجود داره که از قدیم بین مردمان باستانی
ایران بوده لولو شم شم یك هیولا یا همون لولو خورخوره هست ک چهره بسیار
وحشتناک وزشت داره و وقتی به همچین لولویی برخورد کنی انتظار داری که طرف
شکمتو سفره کنه ودل رودتو بریزه بیرون ولی لولو شم شم فقط عین احمقا بهت
خیره میشه وکاری نمیکنه واز جلوی ادم رد میشه واسه همین به کسایی که
وایستادن وکار انجام نمیدن میگن برو عین لوشم شم منو نیگا نکن...
لولو شمشم نسخه همداني لولوخورخوره ميباشد!
ادامه مطلب
"بم سري كيجا" (BOM SERI KIJA)
در منطقه شمال کشور گلستان:افسانه اي وجود دارد به نام (بم سري کيجا ) که
براي ترساندان بچه ها استفاده ميشد . معني بم سري کيجا يعني بم=به پشت بام
خانه گفته ميشود.سري= يا همان بالا.کيجا=دختر.
دختري که در بالاي خانه زندگي ميکند واگر بچه ها شلوغ يا اذيت کنند مي ايد
و ان را ميبرد.اطلاعات بيشتري در اين زمينه ندارم فقط چون در خانه هاي
قديمي منطقه شمال کشور بام خانه ها بزرگ بودوغذايي که براي زمستان در انجا
ميگذاشتند اغلب گربه موش ومار و پرنده هاي کوچيک در انجا زندگي ميکرد
مخصوصا شبها صدايي از بالاي بام خانه شنيده ميشد که باعث ترس ميشد.اينقد
مارا از اين موجود خيالي ترسانده بودندشبها به هيچ عنوان از جايمان تکان
نميخورديم.اين افسانه براي منطقه گلستان استفاده ميشود از بندرگز تا کردکوي
يا اطراف ان.
"بم سري كيجا" را ميتوان نسخه گلستاني لولوخورخوره دانست.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
سياهمجد
سياه
مجد، در اساطير ايراني نام مرد سياهپوستي است که مأوي و جايگاه او، اغلب
در پشت مسجدها ميباشد. وي چهرهاي مخوف دارد، امّا به کسي آزاري نميرساند
و تنها مردم را ميترساند.
سياه مجد اغلب در حالي ديده ميشود که مشغول قضاي حاجت است.
ادامه مطلب
دي زنگرو ماه ولکا... ماه چهارده ولکا... و چندتا قطعه ي ديگه.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
:قالبساز: :بهاربیست: |
جوجه کام - اصفهان شاپ | مای کپی - مبلمان - قیمت دلار